تفاوت حماسه با روایت تاریخی و اجتماعی
دکتر کیوان پهلوان ( پژوهشگر موسیقی)دکتر ذبیح الله صفا پژوهنده حماسه سرایی در ایران حماسه را در معنای عام آن نوعی از اشعار وصفی می داند که «مبتنی بر توصیف اعمال پهلوانی و مردانگی و افتخارات و بزرگی های قومی یا فردی باشد، به نحوی که شامل مظاهر مختلف زندگی آنان گردد.»
او در باره موضوع «حماسه» می نویسد:
موضوع سخن در اینجا امر جلیل و مهمی ست که سراسر افراد ملتی در اعصار مختلف در آن دخیل و ذینفع باشند( مانند مشکلات و حوائج ملی از قبیل مسئله تشکیل ملیت و تحصیل استقلال و دفاع در مقابل دشمنان اصلی و امثال اینها) منظومه حماسی کامل آنست که در عین توصیف پهلوانی ها و مردانگی های قوم، نماینده عقاید و آرا و تمدن او نیز باشد و این خاصیت در تمام منظومه های حماسی جهان موجود است... کارهایی که در قرون متواتر و اعصار متوالی [ در تاریخ یک ملت] صورت گرفته است، بتدریج فواصل زمانی و مکانی خود را از دست می دهد و به یکدیگر مربوط می شود و مانند یک سلسله علل و به شکل وقایع منظم و مرتب در می آید و این داستان ها که در آغاز کار مختصر است، بتدریج به اثر نقل ناقلان و روایت راویان و شاخ و برگهایی که هر یک بر آن می افزاینده، تفصیل بیشتری می یابد و آرمان های ملی و مقاصد قوم در آنها بیش تر متجلی می شود.
در عموم حماسهها زمان و مکان وقایع مبهم است تا منظومه حماسی در زمان و مکان محدود نباشد.
ویژگی دیگر حماسه داستانی بودن آن میباشد. حماسهها به صورت داستان بیان میشوند. وجود قهرمانان برتر در حماسه نیز از دیگر ویژگیهای حماسه بهشمار میرود. حوادث خارقالعادهای یا اغراق آمیزی که در حماسه ذکر میشوند و گاه باور آنها دشوار میباشد نیز از ویژگیهای حماسه میباشد.
در کنار شاهنامه که مجموعهای از بسیاری از منابع تاریخ و اسطوره ایران باستان است، شماری دیگر از حماسههای فارسی در دست است که از حماسهسرایی ساسانی ریشه میگیرند از جمله: گرشاسبنامه، بهمننامه، فرامرزنامه، کوشنامه، برزونامه، شهریارنامه، آذربرزیننامه، بیژننامه، لهراسبنامه و سامنامه. فهرست حماسههای ایرانی که دکتر ذبیح الله صفا میدهد شامل این کتابها نیز هست: داستان کک کوهزاد، داستان شبرنگ، داستان جمشید و جهانگیر نامه.
دانشنامه «لاروس» قرن بیستم، حماسه را داستان منظومی می داند از :
رویدادهای قهرمانی که اغلب با شگفتی همراه هستند و از نیروهای عادی سرشت انسانی فرا می گذرند. عنصر دیگر حماسه، خارق العاده بودن آن است که البته نمی توان این ویژگی را همچون ابزار یا ماشین ساده ای آزادانه در اختیار قهرمان حماسه نهاد؛ زیرا خارقالعادگی باید بیش از هر چیز در دل قهرمان اصلی منظومه وجود داشته باشد، باید بیانگر مفهوم ویژه ای از زندگی، سرنوشت، دین و میهن ارائه دهد که خود شاعر به آن باور داشته باشد. گذشته از آن، حماسه را نباید با تاریخ اشتباه گرفت، چرا که موضوع تاریخ حقیقت است، حال آنکه حماسه از پندار و تخیل لذت می برد.
دانشنامه لاروس بزرگ نیز گذشته از تکیه بر ویژگی رویدادهای شگفت و خارق العاده در حماسه می نویسد:
حماسه بیشتر یادبود یک رویداد قهرمانی ست که به افسانه تبدیل شده است و به شایستهترین شکل ادبی که توانایی بیشتری برای مجذوب کردن نیروی تخیل ملت را داشته باشد، عرضه می شود و از این رو بی گمان کهنترین شکل ادبی ست.در باره گونه های حماسه، دکتر صفا به طور کلی حماسه را به دو دسته طبیعی و ملی از یک سو و مصنوعی و ساختگی از سوی دیگر، تقسیم می کند که گونه نخست:
عبارت است از نتایج افکار و قرایح و علایق و عواطف یک ملت که در طی قرون و اعصار تنها برای وجوه عظمت و نبوغ قوم به وجود آمده و مشحون است به ذکر جنگ ها، پهلوانی ها، جانفشانی ها و فداکاری ها و در عین حال مملو است از آثار تمدن و مظاهر روح و فکر مردم یک کشور در قرون معینی از ادوار حیاتی ایشان.
ولی در دسته دوم:
سرو کار شاعر با داستان های پهلوانی مدون و معینی نیست؛ بلکه خود به ابداع و ابتکار می پردازد و داستانی را از پیش خود بوجود می آورد.
به نظر دکتر صفا این هر دو گونه حماسه هم می توانند افسانه (= اسطوره) و فلسفه و دین را همچون موضوع در برابر خود داشته باشند و هم تاریخ را.
آنگاه نویسنده در توضیح تفاوت حماسه اسطوره ای و حماسه تاریخی می افزاید:
[ در مقایسه با حماسه تاریخی ] حماسه اساطیری در زمان و مکان محدود نیست؛
اسطوره، دین و حماسه، سه پایه اساسی یک کل در روح یک قوم هستند و آن که، چیزی جز فلسفه تاریخ آن قوم نیست. ژرفای فرهنگ جامعه به راستی بر این سه پایه قرار دارد. در طیفی وسیع تر و پهنه ای گسترده تر، اینها سه پایه و سه پله گوناگون آگاهی تاریخی قومی هستند که در حماسه ای ملی از نوع شاهنامه فردوسی به خودآگاهی می انجامد.
با توضیحاتی پیرامون حماسه می توان گفت تمامی روایتهایی که چنین ساختاری ندارند و قهرمانان آنها تقریبا شناخته شده هستند، جزو روایت تاریخی و یا اجتماعی هستند و هیچ ربطی به حماسه ندارند.
ما حماسه را بدین منظور توضیح دادهایم تا بتوانیم تعبیر نادرستی از «سوت»های مازندرانی که به عنوان «اشعار قهرمانان و حماسه های ملی و میهنی» می شود را موشکافانه بررسی کنیم.این ارزش گذاری که در مازندران از افراد به اصطلاح قهرمان و ملی می شود و به تجلیل و ثنای آنان می پردازند؛ آنانی که به گفته اشعار به جا مانده، یاغی بیش نبودهاند و حتی بیش تر آنان هیچگونه محبوبیت مردمی نداشتند، بلکه برخی نیز مورد نفرت و بیزاری روستائیان بودند؛ زیرا روستائیان بیش تر در ترس و وحشت این یاغیان به سر می بردند؛ هر چند که همه اینان افرادی شجاع، تیراندازان و سوارکارانی ماهر بودند. «حتی به آنها چون رابین هودهای مازندرانی هم میتوان نگریست.»
به جز روایت «حامد» که نشانه ای از مبارزه علیه زمین داران محلی دیده می شود،بقیه هیچ نشانه ای از مبارزه طبقاتی نیز وجود ندارد، چه برسد به اینکه ما آنان را حماسه قلمداد کنیم؛ یعنی «افسانه ای که بیانگر مفهوم ویژه ای از زندگی، سرنوشت، وحدت و... یک قوم یا ملت است.»
همانطور که گفتهایم حماسه دارای زمان و مکان نیست ( همچون افسانه)؛اما تقریبا تمامی این روایت ها واقعیاند که در صفات قهرمانان آن غلو شده است.
این نکته را نیز باید گفت که بسیاری از این افراد در دوران رضا شاه قد علم کردند و همه آنها شکست خوردند و برخی هم کشته شدند. شورش های قومی و یاغیگری فردی فراوانی بدون پشتوانه تاریخی و اعتلا فرهنگی و اجتماعی صورت گرفت و همه آنها سرکوب شد.استبداد بعدی رضاشاهی باعث شد چنین افرادی از طریق نزدیکان، دوستان و بستگان خود که احساسات و عواطفی داشتهاند مورد توجه و لطف قرار گیرند و اشعار و منظومه ها همراه با آهنگهایی برای آنان ساخته شود و دهان به دهان به گوش دیگر مردم برسد بدون آنکه آگاهی کاملی نسبت به زندگی و شیوه عملکرد آنان داشنه باشند و پس از مدتی هر یک از اینان به نوعی «قهرمان»، «قهرمان ملی» و «حماسه» در نظر روشنفکران به حساب آمدند.
در دوران قبل و بعد از انقلاب ۱۳۵۷، روشنفکران، بیش تر هواداران چپ و مارکسیست فقط به دلیل مخالف بودن با رضا شاه و سلطنت پهلوی بدون اندیشه سیاسی استوار،به طرفداری شخصیتهایی مانند هژبر سلطان و امیر موید سوادکوهی و در عین حال یاغیانی پرداختهاند و هنرمندان هم مسلک یا طرفدار خود شعر، ترانه و یا منظومه را خواندهاند و تبلیغ کردهاند تا ایدئولوژی و عقاید خود را به غلط در چهره آنان توجیه کنند. دکتر جواد طباطبایی در این باره می نویسد:
اصحاب ایدئولوژی، با مخدوش کردن نسبت گذشته و حال، گذشته را به مثابه آینده حال توضیح می دهند؛ اما توجه اصحاب ایدئولوژی به گذشته و نیز به آینده که آن را از گذشته حالی ست که پیش از موقع به وقوع پیوسته است. اصل در توضیح علی شریعتی از ابوذر ، به عنوان نخستین سوسیالیست، ابوذریست، توجیه سوسیالیسم به عنوان ایدئولوژی پیکار سیاسی است...
شریعتی تنها با قرائت مارکسیستی، می توانست زهد جانسوز ابوذر را به ایدئولوژی شورش علیه سرمایه داری واپسین دهه های سده بیستم و نظام طبقاتی آن تبدیل کند.این تفسیر ایدئولوژی واقعه تاریخی گذشته را در رابطه نیروهای زمان حال حل می کند تا توجیهی برای موضع سیاسی خود در آستانه های گسست ها در نظام مفاهیم باشد...
دکتر جواد شیخالاسلامی نیز به درستی در این باره میگوید:
متاسفانه شایعات بی اساس غالبا از نسلی به نسلی و از سینه ای به سینه ای منتقل و به قدری تکرار می شوند که سرانجام به شکل نوعی “ واقعیت تاریخی “ در می آیند که اصلاح کردنش بسیار مشکل است؛ زیرا افکار و معتقدات صحیح موقعی که بر مغزها و دل ها نشست، به این زودی و به این سادگی از بین رفتنی نیست.
یکی از معروفترین منظومه های تاریخی که غلط حماسه قلمداد میشود و ابتدا بین روشنفکران مازندران طرفدارانی داشت و در این حدودا چهار دهه از سوی افراد مختلف تبلیغ و ترویج شده، «منظومه “ هژبر سلطان( سروان)» بوده است. هژبر و برادر او سهمالممالک را نمی توان در مجموعه یاغیان قرار داد؛ متاسفانه همانطور که گفتیم چون از سوی ماموران رضا شاه به قتل رسیدند، از سوی مخالفان حکومت پهلوی در جایگاهی ویژه فرار گرفتند و به مرور از آنها با نام «قهرمانان» و «حماسهسازان» یاد شده است. این واژه ها به ویژه در خلال جنگ تحمیلی ایران و عراق بسیار مورد استفاده قرار گرفت و سپس تحلیلگران سیاسی به یکباره و شاید شوخی شوخی او را همطراز پهلوانان شاهنامه فردوسی ( چون رستم) قرار دادند که واقعا تاسف آور است. ادیبانی هم بر آن صحه گذاشتند.
میخواهیم خوشبینانه برخورد کنیم که آنها هیچ منافعی نداشتند و ندارند( به جز خاندان باوند که در هر حال در این زمینه ذینفع هستند.)
خوانندگان محترم مقاله می توانند تمامی منظومه های تاریخی مازندران را در کتابهای موسیقی مازندران و همچنین فرهنگ گفتاری در موسیقی ایران استان مازندران ( نگارنده این سطور ) مطالعه کنند.
منابع:
دریایی، تورج (۱۳۸۱ خورشیدی)، سقوط ساسانیان، ترجمهٔ منصوره اتحادیه و فرحناز امیرخانی حسینکلو، تهران: نشر تاریخ ایران
صفا، ذبیحالله (۱۳۵۲ خورشیدی)، حماسهسرایی در ایران، تهران: انتشارات امیرکبیر
ثاقب فر، مرتضی( ۱۳۷۷)، شاهنامه فردوسی و فلسفه تاریخ ایران، تهران: قطره و معین
پهلوان، کیوان (۱۳۹۳ )، فرهنگ گفتاری در موسیقی ایران، جلد دهم،استان مازندران، تهران: آروَن
اتابکی، تورج ( ۱۳۸۵ )، تجدد آمرانه، جامعه و دولت در عصر رضا شاه، ترجمه مهدی حقیقت خواه، تهران: ققنوس
طباطبایی، جواد ( ۱۳۸۵ )، مکتب تبریز و مبانی تجدد خواهی، تبریز: ستوده
شیخ الاسلامی، جواد (۱۳۷۵ ) سیمای احمد شاه قاجار، جلد اول، تهران : گفتار