واپسین انسان و اقتصاد
محمدحسن علایی(جامعهشناس)واپسین انسان، اصطلاحی است که از سوی فریدریش نیچه در کتاب چنین گفت زرتشت بیان شده است. مفهوم موردنظر نیچه از «واپسین انسان»، خوارشمردنیترین کسان است و کسانی که حقیرتر از انسان هستند. او در بخشی از نوشتار خود واپسین انسان را چنین توصیف میکند: ... انسانی که همه چیز را کوچک میکند. «ما خوشبختی را اختراع کردهایم»: واپسین انسانها چنین میگویند و چشمک میزنند… زیرکاند و از هرچه تاکنون روی دادهاست با خبرند: پس بر همه چیز خنده میزنند. هنوز با هم میستیزند، اما زود با هم میسازند؛ مبادا معدهشان خراب شود! خوشیهای کوچک روزانهای دارند و خوشیهای کوچک شبانهای. اما نگران تندرستی خویش نیز هستند…
در سطح هستی شناختی همین واپسین انسان برای توصیف ما انسانهای درگیر روزمرگیهای دیجیتالی کفایت خواهد کرد. اما از منظر جامعهشناختی استقبال گسترده ایرانیان از یک همستر دیجیتالی میتواند از جهات گوناگونی مورد مطالعه انتقادی قرار گیرد؛ اساسا امور روزمره و عناصر رنگاورنگ اشتغالات روزمره حاوی شواهد عدیده ای از کیفیت زیست اجتماعی مردمان جوامع گوناگون است؛ امروز بی تفاوتی اجتماعی، بی اعتمادی، عدم وجود پروژههای تولیدی و مشارکتی بین مردم و دولت و نیز فی مابین مردم با مردم؛ فقر فراگیر؛ اضمحلال طبقه متوسط و در یک کلام معضلات اقتصادی و معیشتی زمینه چنین فعالیتهای کاذبی را فراهم ساخته است، سندروم دست بیقرار برای تحقق رویاهای دستنیافتنی میتواند بهعنوان سمپتوم تهی شدگی مغزی، زوال عقل معاش و انحطاط خرد سیاسی-اجتماعی ما قلمداد گردد که جا دارد جهت آسیبشناسی دقیق موردتوجه اهل نظر دغدغهمند و مسئولین امر واقع شود.