با شاعران امروز
علی عسکر غنچهدر هراس نیامدنت
هر چه میخواهی بگو
خواه از عشق بنویسی
تا سکوت رها شده ات
بشکند در شب بیگانه
خواه از اندوه
در غروب غربت
غمین مباش بر مونس امید
خَم زمانه ناپدید میشود
در اسکلتها
میان آینه و خاطرهها
در پس رخسار سپید
رودی خروشان میغلتد
به سان ستارههای پرفروغ
پوشانده از هر کران
کاجهای سرو صفت
در بَرم خواهد گرفت
باران توفنده امید.