امام حسين(ع) را از كجا شناختم
محمدعلی اخوت (حقوق‌دان)
۱- صفحه اول

۲- سیاست

۳- اقتصاد

۴- جامعه
۵- ویژه شهرستان
۶- فرهنگ و هنر
۷- ورزش
۸- صفحه آخر

2458
جهت اشتراک در روزنامه همدلی ایمیل خود را ثبت فرمائید


مجازستان

 شب کنکور همین وقتا داشتم فیزیک رو مرور می‌کردم که بابام بنا کرد به دعوا کردنم، میگفت تو هیچی نمیشی و سرم بلند بلند داد می کشید، از ترسش رفتم تو آشپزخونه خوابیدم،ساعت ۴صبح مامانم بنده خدا حواسش نبود و ناخواسته بیدارم کرد، سر جلسه از بی‌خوابی سردرد داشتم ولی گفتم یا امروز یا هیچ وقت.و الان پزشکم.(The Big Boss)

===============
 فرزندانم رو با هزار سفارش‌و نصیحت و مواظب باشید و هم‌دیگه رو تنها نذارید و ترس و لرز فرستادم فروشگاه نزدیک خونه. پنج دقیقه بعد بزرگه اومد که این کارت موجودی نداره گفتم پس داداشت کو؟ فرمودند:گرو گذاشتمش تو مغازه.(دراز)

=============
 ‏ما آدم های حیرانی هستیم. برای ما همه چیز درد است. تولد درد است. بزرگ شدن درد است. خواستن درد است. نخواستن درد است. داشتن و نداشتن و دیدن و ندیدن آدم ها هم درد است.(مینالیزا)

=============
 بابام یهو وسط صحبتمون گفت سال 67 تو تبریز گواترشو دکتر پزشکیان عمل کرده. هیچی دیگه خواستم بگم ما با هسته ی سخت قدرت در ارتباطیم.  کاری بود در خدمتیم.(حمید)