از آرمان‌گرایی تا واقع‌گرایی
مجید صیادنورد (دکترای اندیشه سیاسی)
۱- صفحه اول

۲- سیاست

۳- اقتصاد

۴- جامعه
۵- ویژه شهرستان
۶- فرهنگ و هنر
۷- ورزش
۸- صفحه آخر

2451
جهت اشتراک در روزنامه همدلی ایمیل خود را ثبت فرمائید


ضد نقد و ضد تاکتیک

فیض شریفی(منتقد ادبی )

نمی‌خواهم بگویم کجا بودم یا نبودم، خودم هم از ناقدان بودم که یکی از مدرسان سنتی بعد از من تریبون را به دست گرفت و گفت: باید به این شاعر گم کرده راه بگویم که این قدر نگو «مرا دریاب/من پیامبر هستم و چنین و چنان هستم ...» خلاصه با این حرفای در و پیتی و مجرد همه را به طرف خود جلب کرد و شاعر معاصرمان را در مقابل نظامی و حافظ قرار داد که: «ببین تصویرها آنها کجا، تصویرهای تو کجا ...»
ناقد محترم حتا یک سطر را به عنوان نمونه نیاورد. بعد از او ناقد سنتی دیگری به میدان آمد و در همان مطلع کلام، به نیما حمله کرد که: نیما پیش از سرودن «ققنوس» شاعر نبود!  نیمای ما پیش از شعر بلند «ققنوس»، «افسانه» را سروده بود. افسانه، سرمنشأ و استارت شعر نیمایی است. شعر نمایشی افسانه روی میرزاده عشقی و شهریار و طیف بزرگی از شاعران تاثیر گذاشت. نیما پیش از افسانه هم شعرهای کلاسیک خوبی سرود. آن آقای رند بعد از این افاضات بی سر وته، شعر شاعر جوان شورمند را تاریخی قلمداد داد و یک شعر را از توبره درآورد که: «این شعر فرم دارد.» که بگوید من کتاب‌های پنج‌گانه شاعر را خوانده‌ام؛ همین؟ فرمش کجا بود؟ فرم را تعریف کن. چه بگویم هی که مباحث پیش میرفت، آقایان از ادعایشان کوتاه می‌آمدند تا جوانی مهرشاد و برومند و فرهومند در برابر پروپاگاندای ناقدانه و سیاست مدارانه قد علم کرد و آن دو آقای حیله‌گر را بر سر جایشان نشاند.  آقا مگر مجبوری که نقد آثار شاعر مدرن را بپذیری. تو این کتاب‌ها را نخوانده بودی، معلوم بود که می‌خواستی خودت را از این مضایق برهانی و فراروی کنی. با متر و معیارهای به ظاهر کلاسیک و فراروی های حقه بازانه، نمی‌توان شعر مدرن را محک زد. شاعر محترم هم که میان ناقدان دانشگاهی کلاسیک و مدرن پرسه می‌زند، باید تکلیف خود را مشخص کند که از ترکستان است یا فرغانه؟.» کسی چون میان دو منزل نشیند ؟» یادم آمد به دوست پرهیزکاری که استاد دانشگاه شیرازان بود. او بعد از نقد کتاب شعری از خائفی شیرازی گفت:» فیضانا! من اصلا کتاب پرویز خائفی را ورق هم نزده ام، دیدی چه نقدی بر کتاب شعرش زدم؟» او با این حرف هم به ریش شاعر والامقام می‌خندید و هم به ریش جماعت و هم حقه بازی خود را به توقیع مؤکد کرد.