موضوع فرهنگی و فرهمندی
محمدعلی نویدی (استاد دانشگاه)در یک طرح و تعبیه و نقشه اندیشگی و علمی و بر اساس قانون اساسی و سند چشمانداز ایران، میتوان موضوع و مقوله بنیادین فرهنگی را که موجب فرهمندی و شکوه جامعه و کشور عزیزمان باشد، به چهار دسته و مقوله تقسیم بندی نمود:
1- نگاه و نگرش تفکری به فرهنگ. یعنی ما ایرانیان و شهروندان ایرانی ریشه و تبار فرهنگ و تمدن خود را خرد و خردورزی و عقل و عقلانیت میدانیم. در ایران باستان و ایران دوران طلایی تمدن ایرانی – اسلامی، چنین دیدگاهی باعث رشد و پیشرفت و شکوفایی علم و دانش و آگاهی شد. البته در جهان نیز چنین است از یونان و روم باستان و مصر و تمدنهای دیگر و حتی فرهنگ و تمدن مغرب زمین نیز چنین بوده است؛ هر گاه به عقلانیت و اندیشه ورزی و تعاملات و ارتباطات فرهنگی و علمی و اجتماعی میدان داده شده است، در آن دیار و عصر فرهنگ و تمدن رشد کرده و به شکوفایی رسیده است. مرجعیت علمی نیز در چنین شرایطی پیدا شده است. اگر ایران در دوران و قرون دوم تا چهارم هجری قمری مشعل دار اندیشه و دانش و فرهنگ شد، حاصل همین نگاه و نگرش تفکر و تعقل محور بوده است. اگر امروز مغرب زمین و آمریکا مقصد و مقصود نخبگان و دانشمندان شده است، به خاطر همین دیدگاه مساعد و مناسب به علم و دانش و دانشمندان است. اندیشه و علم، وطن ویژهای لازم دارند و وطن ارج نهادن به اندیشه و اندیشمندان و دانشمندان است. هرجا صدای عقل و اندیشه و دانش را بشنوند، آنجا وطن اهل علم است و همانجا از اثرات فکر و دانش برخوردار میگردد. پیشرفت و توسعه فرهنگی از آسمان نمی افتد و از زمین نمی روید، بلکه با اندیشه و کوشش اثربخش حاصل می آید.
2- داشتن استراتژی های معقول و منطقی و باز در مقابل استراتژی های بسته و غیر معقول است. مثلاً، وقتی به جای منازعه و ستیزه و کشمکش، مدارا و گفت و گو و تعامل و همکاری فرهنگی جایگزین شود، انتظار رشد فرهنگی هست. وقتی آرامش اثربخش و مفید در جامعه حکمفرما شود، رشد مؤلفه های فرهنگی امکان پذیر است. زمانی که نقد و نقادی و اظهار نظر و پیشنهادهای عملی و کاربردی خردمندانه امکان ظهور داشته باشند، فرهنگ رشد میکند و با نشاط میگردد. هرگاه، به جای قشری گری و سطحی نگری، جلسات و حلقات اندیشه ورزی رواج و رونق بگیرد، فرهنگ اوج میگیرد و چون پرسشگری و مطالبه معقول و منطقی رواج و رونق یافت، پرخاشگری و مجادلات کم میشود. حاصل مجالادت کلامی، افول و تباه زندگانی انسانی است؛ و نتیجه تعاملات فرهنگی و اندیشگی، زندگی سازی اثربخش است.
3- برنامهها و برنامهریزی ها و اجرائیات و اقدامات فرهنگی با توسل و تمسک به چنین تفکر و استراتژی ها، دلیل منطقی و اثر موجه پیدا میکنند. پژوهشگران و محققان و نویسندگان در چنین محیطی و نگرشی اشتیاق و اندیشه کار و کوشش پیدا میکنند. برنامه فرهنگی بدون پشتوانه مستدل و برهان و اثرگذاری در متن زندگی، بیهوده وبی اثر است. چنانکه چنین بوده است. بودجههای کلان، هزینه شده است و هیچ و حتی منفی هیچ درو گشته و حاصلی بدست نیامده است. بنابراین، پشت و پناه هر برنامه مفید و اثرگذار فرهنگی، یک تفکراثربخش و استراتژی اصیل نهفته است. چرا امیدها و انگیزههای فرهنگی کاهش و تقلیل یافته است؟ چرا هنرمندان اصیل و واقعی خلوت گزیدهاند و در میدان هنر کم هستند؟ زیرا، اندیشههای بزرگ و اندیشمندان حقگو و باسواد به حاشیه رانده شدهاند.
4- آینده نگری به جای ماندن در گذشته. بدانیم زندگی ساختنی و خلق کردنی و سامان دادنی است و فرهنگ بنیان و اساس چنین ساختنی است. ساختن با شناختن و فهمیدن و اندیشیدن و کوشیدن همراه و قرین است. با سطحی اندیشی و قشری گری و تکبر و خودخواهی و خودرایی و خودحق پنداری نمیتوان آینده را شناخت و ساخت. ایران برای آینده اثربخش به اندیشه و تلاش تمام ایرانیان محتاج است. اندیشه ورزی و فرهنگ آن درون مایه اصیل و انسجام بخش و پیشران تمام برنامه های فرهنگی و اجتماعی است که با مدیران متفکر حاصل آمدنی و محقق شدنی است. اگر فرهنگ را جدی بگیریم و هوشمندانه و اثربخش و تعامل گرا عمل کنیم، میتوانیم آینده فرهمند برای ایران بسازیم.