سازوکار روشنفکری در دوران مدرن
جهانگیر ایزدپناه (فعال اجتماعی)کار روشنفکری را نمیبایست تنها در زمینه اجتماعی سیاسی و آزادیهای سیاسی و... خلاصه نمود. تئوری تکامل داروین و اعلام گردش زمین به دور خورشید توسط گالیله و... که در واقع اقدام و کشفیاتی بود در راه حقایق چرخه طبیعت و زیست شناسی، هم در چارچوب کار روشنفکری است، زیرا بافتههای ذهنی و جزمی و مطلق گرای رایج زمانه را به چالش کشاندند و حقایق نوینی را عرضه داشتند و بینش وتجرب و مشاهدات علمی را جایگزین بافتههای ذهنی و ناصواب گذشته نمودند و تحول نوینی در افکار انسانها ایجاد کردند و جزمیات قرون وسطایی را به چالش کشیدند. و به تدریج عصر نوینی را رقم زدند. رسالت روشنفکر را نباید در رد ونفی خلاصه کرد. رد و نفی بدون ارائه رهنمون و جایگزین مناسب نوعی نق زدن است. روشنفکر ضمن برشمردن کاستیها و رد ونفی یک امر بایستی این توانایی را داشته باشد که جایگزینی سازنده تر وپیشرو و مترقی تر ارائه دهد تا تحولاتی مثبت در چارچوب خردجمعی صورت گیرد و خردجمعی مبنای کار گردد. خود روشنفکر مجری امور یا سیاسی کار سازمان یافته نیست اما با دیده تیزبین خود کاستیها و ناروایی ها را درمییابد و بیان میکند، با مردم در میان میگذارد و به مردم آگاهی و دانایی میبخشد. فرهنگسازی و دانش افزایی میکند. جزمیات موانع ترقی جامعه را به مهمیز میکشد و زمینه اجتماعی را برای اصلاح امور یا تغییر و دگرگونی وضع موجود مهیا میسازد. لازم است که روشنفکر بر رسالت خود استوار باشد اما در عین حال به هیچ وجه خود را دانای مطلق و بی نیاز از تبادل نظر و آموختن و ارتباط با مردم جامعه خود و جهان پیرامونی نپندارد. تابع تبلیغات و روایات رسمی و غیرنقادانه نگردد واز توانایی بررسی و تحقیق مستقل و تجزیه وتحلیل برخوردار باشد. در لابلای نظرهای مختلف در مورد رسالت روشنفکران میتوان به نکات یا سرلوحه مشترکی نظیر اهمیت تعلیم و تربیت و تلاش برای آغازیدن تفکر در جوامع بشری اشاره کرد که در کلام ولتر چنین آمدهاند: «کتاب ها بر عالم و لااقل براقوامی که خواندن و نوشتن میدانند حکومت میکند... هیچ چیز مثل تعلیم و تربیت آزادکننده نیست... اگر قومی به تفکر آغاز کند نمیتوان آن را متوقف کرد.» این یک واقعیتی است که تاثیرگذاری و هنر روشنفکران متفاوت از سیاستمداران و احزاب سیاسی است اما به طریقی دیگر در خدمت ترقی جوامع است.نویسندگانی نظیر تولستوی سروکاری با احزاب و سازمانهای سیاسی روسیه نداشتند اما توصیفی که تولستوی در آثار خود از زندگی مردم روسیه و ظلم و ستم های حاکمان روسیه میدهد به طور قطع زمینهساز انقلابهای بعدی روسیه بود. زنده یاد محمد قاضی یک جمله زیبا بدین مضمون دارد که کار ما نویسندگان فروریختن ساختار حکومتها نیست اما همانند جریان آب پی دیوار حاکمیتهای مستبد را چنان نمناک و سست میکنیم که با کوچکترین فشاری از جانب مردم و نیروهای سیاسی فرو ریزد. یا به تعبیری روشنفکران یا اهل علم و ادب زمینه اجتماعی ریزش دیوار یا ساختار حاکمیتهای استبدادی را مهیا میسازند. این همان ترویج آغازیدن تفکر و فرهنگ و اندیشه سازی است که بدین وسیله مردم بیاموزند و با عقل و خرد و مشارکت جمعی راه ترقی را رقم زنند. طنز و طنازی هم کاری روشنفکرانه است زیرا طنز لبخند یا بهتر است بگوییم نیشخندی است از جنس اندیشه و تفکر و بیان شوخگین کاستیها و خواستههای اجتماعی. طنز هنر ظریف بیان کاستیها و مطالبات اجتماعی است. و طناز نقش یک دلقک اجتماعی را دارد. دلقک نه به معنای تحقیرآمیز آن بلکه به معنای هنر بیان شوخی آمیز نقایص و عیوب که در کلام جدی بیانش یا مواخذه دارد یا اثرگذاری هنرمندانهای همانند طنز را ندارد. طنز نقشی همچون شعر و موسیقی دارد که وقتی کلام عادی از توان تأثیر بازمیماند یا کمتر امکان گفتنش هست. طنز با نرمه تیغ اصلاحگرش میدانداری میکند.
تاریخ روشنگری به درازنای تاریخ جامعه بشری است. با برداشتی سادهانگارانه روشنگری و روشنفکری را به دوران خاصی محدود نکنیم. درست است که بنا به رشد ایدهها و فلسفه، علم و صنعت در اروپا اندیشمندان اروپایی در نظم و انسجام بخشی به دانشها و شرح و تفسیر پدیدهها و ابداع اصطلاحاتی نوین نظیر روشنفکر پیشدست و مقدم بودهاند اما این به معنی این نیست که پدیده روشنفکری و روشنگری مختص اروپا بوده یا اگر در اروپا به منصه ظهور نمیرسید چنین قشری وجود نمیداشت یا به مرحله کنونی نمیرسید. وجود پدیدهها مقدم تر و پیشتر از نامگذاری و تئوریزه کردن و بحث پیرامون آنهاست. وجود یا پدیده همیشه پیش از تعاریف آن و انسجام بخشی و بحث و پرداختن یا اصطلاح سازی برای آن وجود دارد. به قول شاعر: «ذرهها پیوسته شد با ذرهها / تا پدید آمد همه ارض و سما / تا که ما آن جمله را بشناختیم / بهر هر یک اسم و معنا ساختیم.»