از منورالفکری تا روشنفکری و رابطه آن با جامعه
جهانگیر ایزدپناه (فعال اجتماعی)پرداختن به هر مقولهای نیازمند شرح معنا و مفهوم، تعریف یا تعاریف و سیر تاریخی آن مقوله است.برای منورالفکر یا روشنفکر و روشنفکری،تعاریف مختلقی ارائه شده است.ازنظرفلاسفه یونان روشنفکر وجدان خرده گیر جامعه است.در یک تعریف کلی میتوان گفت روشنفکر کسی است که نسبت به وضع موجود موضع نقادی و چالشگری دارد و در پی ایجاد وضع مطلوب در جامعه است؛هم دارای آگاهی و دانش از جامعه خویش است و هم شجاعت بیان کاستیها و نقادی و چالشگری وضع موجود را دارد. قادر به عبور از آداب و سنتی که مانع تحول و ترقی جامعه اند،است و خلاقیت و توانایی در تجزیه و تحلیل جامعه و ترسیم کلی از آینده موردنظر را داراست.«آلتوسر» معتقد است روشنفکران آنگونه افکار و نهادهایی که وضع موجود اجتماع را طبیعی میانگارند که گویا ضرورتی برای اصلاح و تغییر آن نیست به چالش میکشند.«مارکوز، دگرگونسازی نظم اجتماعی موجود را رسالت روشنفکران میداند.میشل فوکو، معتقداست روشنفکر ضرورتا با سیاست درگیر است.ماکس وبر روشنفکران را کسانی میداند که به علت ویژگیهایشان در دسترسی به ارزشهای فرهنگی، رهبری فرهنگی جامعه را به دست میآورند.ادوارد سعید ضمن تأکید بر استقلال و محفوظ بودن روشنفکران در برابر فشار حاکمان و قدرتهای مالی و صنعتی و توان به چالش کشیدن آنها،روشنفکران را کسانی میداند که نگرش و عقاید و پیامهایی را که برای مردمند، برای مردم بازمینمایند و روشن میسازند.ژان پل سارتر،ضمن اعتقاد به کار فرهنگی همه متخصصان را روشنفکر نمیدانست و بر متعهد بودن نویسنگان و روشنفکران تأکید داشت و معتقد بود نویسندگان از جامعه برخاستهاند و در جریان مسائل اجتماعی و زندگی مردمند؛بنابراین وظیفه دارند علیه سرکوب، سلطه و استثمار مبارزه کنند و اگر چنین نکنند روشنفکر محسوب نخواهند شد.عدهای را نظر بر این است که روشنفکران باید سکولار و منادی حقایق فلسفی اجتماعی و علمی باشند و وظیفه آنهاست که در چارچوب مدرنیته فعالیت کنند و بهعنوان خبرگان دانایی و خرد نقش مهمی در امر آموزش و فرهنگ ایفا نمایند و اجازه ندهد باورهای اعتقادی در کارهای تحقیقاتی و بیان نظراتش تاثیر بگذارد.باتوجه به رسالت نقادی و چالشگری روشنفکران این نظر نمیتواند وجود نواندیشان و روشنفکران دینی را انکار کند زیرا در جوامع مختلف سطح پیشرفتهای اقتصادی،اجتماعی،سیاسی و فرهنگی یکسان نیست و هر جامعهای ویژگیهای خاص خود را دارد و روشنفکران در جوامع مختلف نقش متفاوتی دارند.وانگهی هر اندیشمندی با هرعقیدهای تا زمانی که مانعی در راه خردورزی و تعقل ایجاد نکند و در راه آگاهی بخشی و فرهنگ سازی جامعه بکوشد،چالشگر کاستیهای وضع موجود باشد و جایگزین مترغقیتر و مناسبتری ارائه دهد از جرگه روشنفکری خارج نیست.حال چه این روشنفکر دینی باشد یا آتئیست یا سکولار.به هر شکل روشنفکر دغدغهمند است و دغدغه مسائل اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و پیشرفته جامعه و جهان را دارد و بر همین منوال ناقد و چالشگر وضع موجود است.روشنفکر در امورعمومی جامعه خردورز و نقاد است اما حاکمان مستبد تعقل و خردجمعی و نقد و اعتراض را نمیپسندند و خردورزی و تدبیر اداره امور جامعه را منحصرا در قامت بی همتای خود میپندارند.یادآوری یک نکته هم ضروری است؛ هر کار و فعالیت فکری را نمیتوان روشنفکرانه نامید. فعالیت روشنفکر در رابطه با اجتماع و روابط اجتماعی و اموراجتماعی انسانها و فرهنگ سازی و ایده آفرینی و آگاهیبخشی است.اما در شرایطی خاص گاهی برخی کشفیاتی نظیر چرخش زمین به دور خورشید توسط گالیله و تئوری تکامل داروین، فعالیتها و کشفیات پزشکی که جزمیات و مطلق گرایی قرون وسطایی را که مانع تعقل و خردورزی بود، به چالش کشیدند عملی روشنگرانه و در خدمت خردورزی بودند. گرچه روشنفکران را دستاورد عصرجدید میدانند اما نمیتوان از نظر دور داشت که در تاریخ جوامع بشری همیشه آگاهانی بودهاند که نسبت به وضع موجود نظر نقادی و چالشگری داشتند و به تعالی فرهنگ کمک مینمودند و خواهان تحول جامعه بودند و این نقادی و چالشگری چه در قالب شعر، چه در قالب نثر و حکمت بیان میگردید. در عصر جدید علاوه بر نقد وضع موجود شرایط دیگر هم برای روشنفکری و روشن اندیشی بیان شده که آنها را از منتقدین یا روشنگران پیش از عصر روشنفکریِ پسارنسانس متمایز مینماید: 1- تعقل و خردورزی که زمینه ساز این جهان نگری و حل مسائل این جهان به وسیله راهحلهای این جهانی است. ۲— تساهل، مدارا و آزادی عقاید و تحمل عقاید مختلف. 3- انسان باوری و اینکه انسان محور تحولات است و دارای حقوق برابر در برابر قانون است و رعایت آزادی فردی را ملزم سازد.