همجنسگرایی سیاسی چیست؟
پیش از این در شرح واژۀ فمینیسم نوشتیم که فمینیسم رادیکال در شکل افراطیاش مردان را «دشمن» میشناسد و اعلام میکند که لازم است زنان از جامعۀ مردان بیرون بیایند. نیز آوردیم که همجنسگرایی سیاسی زنان (political lesbianism)، به عنوان یکی از نمودهای فمینیسم رادیکال، وجه دیگری هم دارد و آن اینکه زنان سیاستمدار یا مدیر، در انتخاب اعضای تیم سیاسی یا اداریشان، ترجیحشان انتخاب «همکار زن» به جای «همکار مرد» است.
همجنسگرایی سیاسی (Political Homosexuality) مفهوم نسبتا نوپدیدی است که در پرتو ادبیات فمینیستی قابل درک است. همجنسگرایی سیاسی پدیدهای زنانه نیست بلکه در طول تاریخ، در همۀ جوامع مبتنی بر مردسالاری، مصداق داشته است. یعنی مردان در جوامع مردسالار، از حاکمان گرفته تا کسانی که یک شرکت یا مغازۀ کوچک را اداره میکنند، ترجیح میدهند «کارهای مهم» و بلکه اکثر امور را به کسانی واگذار کنند که همجنس خودشان هستند.اگر همجنسگرایی سیاسی زنان طرحی برای فردا است، همجنسگرایی سیاسی مردان واقعیت دیروزِ تاریخ بشر است. البته این حکم احتمالا دربارۀ اقلیتی از جوامعِ مبتنی بر مادرسالاری، صادق نیست ولی از این جوامع استثنایی اگر بگذریم، اکثر جامعههای شکلگرفته در دل «تاریخ مذکر» را میتوان مبتنی یا مبتلا به همجنسگرایی سیاسی مردان دانست.چنین نگرهای البته بنیادهای محکم و دیرپایی در فرهنگهای گوناگون بشری داشته است. در جهان قدیم این نکته مفروض بود که مدیریت جامعه، چه در سطوح کلان چه در سطوح میانی، کاری است که از عهدۀ زنان برنمیآید و باید به مردان واگذار شود.
مردسالاری حتی در جهان مدرن نیز مدافعان مهمی مثل نیچه و فروید داشته است. بنابراین آنچه که امروزه در پرتو ادبیات فمینیستی مصداق «همجنسگرایی سیاسی مردان» قلمداد میشود، دست کم تا پایان جنگ جهانی دوم، جزو بدیهیات عالم سیاست بود.همجنسگرایی سیاسی مردان اگرچه در جهان قدیم نِرم و عرف و بهنجار بود، ولی در جهان کنونی، هر چقدر که جوامع لیبرالتر باشند، پدیدهای نابهنجار است. مثلا حکومت طالبان در افغانستان، که آشکارا «حکومتی مردانه» است، در جهان فعلی مصداق یک حکومت آنرمال و نابهنجار است.در دولتهای لیبرالدموکراتیک غربی، «کابینۀ تماما مردانه» چندان رایج نیست. در کشورهای اسکاندیناوی که فرهنگ دموکراتیک پیشرفتهتری دارند، معمولا فضای اجتماعی مساعدتری برای افزایش حضور زنان در کابینۀ دولت وجود دارد. از نخستوزیر زن گرفته تا وزیران زن.
اگرچه همجنسگرایی سیاسی زنان اقتضا میکند تعداد زنان در کابینۀ یک نخستوزیر زن قابل توجه باشد، ولی در اروپای غربی مورد خاص مارگارت تاچر هم وجود داشته که در کار سیاسی لزوما زنان را به مردان ترجیح نمیداد و به همین دلیل کابینهای زنانه (یا نسبتا زنانه) تشکیل نداد. اما ترزا می، دومین نخستوزیر در بریتانیا، ترجیح میداد زنان بیشتری را در کابینهاش به عنوان وزیر داشته باشد. یعنی ترزا می در قیاس با تاچر، واجد گرایش سیاسی به جنس موافق بود. به هر حال همجنسگرایی سیاسی، چه مردانه باشد چه زنانه، بیش و کم آفات و مشکلات خودش را در بر دارد. مثلا قانونگذاری با نگاه عمدتا مردانه، مشکلاتی در همۀ جوامع پدید آورده بود که منجر به ظهور جنبشهای زنان در سراسر جهان شد.با این حال معایب همجنسگرایی سیاسی مردانه، محرز است چراکه این پدیده در آزمایشگاه تاریخ آزمون شده؛ ولی همجنسگرایی سیاسی زنانه، هنوز چندان امتحان پس نداده است.
کسانی مانند هربرت مارکوزه که از زنانه شدن سیاست دفاع میکردند، در واقع همجنسگرایی سیاسی زنانه را به سود انسان میدانستند. ولی برخی از منتقدان هم خشونتهای کلامی و داوریهای بعضا ناعادلانۀ اعضای جنبش Me Too را نشانهای منفی از تحقق «قدرت اجتماعی و سیاسی زنانه» میدانند. اگرچه داوری در این خصوص زودهنگام به نظر میرسد. نهایتا باید گفت همجنسگرایی سیاسی، پدیدهای است که نوع مردانهاش متعلق به جهان قدیم بوده و نوع زنانهاش، که تازه سر برآورده، اگر واقعا محقق شود، متعلق به جهان مدرن و چه بسا پستمدرن خواهد بود.