عشقالهی در اشعار دیوان رضا
سیمین حاجیپور ساردویی (محقق)غلامرضا حاجیپور ساردوئی، شاعر دیوان رضا، در 90 و اندی سلوک معنوی تلاش کرد تا راهی نو بسوی حقیقت ناب الهی بیابد؛ راهی که مرکب این سفر به ظاهر طولانی و در باطن کوتاه را «عشق الهی در سیر الی الله» بود: خیمه سلطان عشق این دل ویران ما مرحباای دل چه خوش نقشی زدی بر جان ما تنفس او در این دنیای نامتناهی پرهیاهو و حکمت زندگی او رسیدن به خدا با «نور و عشق الهی» بود. او حکمت زندگی را در دوگانه «عرفان عملی» و «عرفان نظری» شناسایی میکرد و عرفان عملی را مجموعه وظایفی میدانست که سالک را پله پله تا نفس مرضیه، بالاترین و آخرین مقام کمال نفس انسانی و مقام وصل و یگانگی نفس ناطقه با روح و در نهایت، پرواز ققنوس جان از قفس جسم بسوی ملکوت بیکران رهنمون سازد: مرغ روحم امشب از دام قفس پرواز کرد رفت بر بام تو و یاد تو را آغاز کرد تولد، رویش و بالندگی او در جوهره تشیع و مکتب اهل بیت شکل گرفت و دمادم نوای «هل اتی» زد: با آتش عشقت بتا گفتم دمادم هل اتی چون شعله آتشکده هر لحظهای احیا شدم هل اتی، نخستین آیه سوره الدهر، در شأن امیرالمؤمنین علی (ع) فرود آمده و شاعر الهینامه در شعر خود از آن بهره برده است. رضا، تخلص شاعر الهینامه و دیوان رضا، در مسیر حرکت زندگی، کسی شد که چیزی بر جای گذارد و چیزی را با خود برد و چیزی را به دست آورد. او فهم و درک و وجود ناسوتی خویش را بر جای گذارد؛ ایمان به ذات کبریا را با خود برد و خدا را به دست آورد: به صدق همچو رضا سر به راه عشق گذار گذر ز کبر تا ذات کبریا بینی او از مکتب حق درس آموخت، از مکان و لامکان فارغ و در حق مستغرق شد: عاشق از خود، از مکان و لامکان فارغ شده عاشقان را از تمام قید و بند آزاد کرد تمام آثار و اشعار او حول محور «عشق» به الله است و این عشق به حدی برای او اهمیت یافته که با وجود آن، چیز دیگری حیات را جستجو نمیکند: حاشا که من دلشده جز عشق بپویم راز دل خود را به کسی جز تو نگویم اما او مرکب سفر در سیر الی الله، همانا عشق، را به سه قسم میدانست: عشق حقیقی، عشق مجازی و عشق سرابی. غلامرضا حاجیپور ساردوئی در تبیین عشق حقیقی و تمایز آن از عشق مجازی بر کلیدواژه «حرف بازی» تأکید کرد و اینگونه سرود: «حرف بازی کار عشاق مجازی بود و هست». شاعر الهینامه وحدت شهود را در باغ وحدت وجود اینگونه ترسیم کرد: صد هزاران بلبل اندر باغ وحدت هر پگاه عاشقانه نغمه میسازند بر برهان ما استاد رضا حاجیپور در اشعار عارفانه خود تلاش کرد تا هر چه میسراید برای خدا باشد زیرا ذات حق را همیشه حاضر و ناظر و شاهد میدید: این دل غمزده چون قبله مقصود شود میشود گوهری و قابل معبود شود او بر این اعتقاد بود که عشق به دلدار منا، حضرت محمد (ص)، و سلسله رسالت (ائمه اطهار) عشقی است پایدار که زمینه را برای دستیابی به قله رفیع کمالات انسانی و معنوی و عشق به خداوند فراهم میکند: دلدار منا دلبر جانانه توای تو هر شب سحر آن سنبله زلف تو بویم دیدی که دلم بود گرفتار کمندت من بسته به آن سلسلهام با که بگویم...
استاد رضا حاجیپور گرفتار شدن عاشق به عشق معشوق را به پریدن دم به دم مرغ دل به کوی حضرت دوست تشبیه کرده، جدایی عاشق از معشوق را بهگونهای ناممکن میداند که شکار را در پی صیاد به تصویر میکشد: میپرد مرغ دلم هر دم بسوی کوی دوست یک شکاری چون رضا، اندر پی صیاد کو از منظر او، عشق موهبتی الهی است که خداوند به تمام بندگانش هدیه داده است؛ اما در این سفر و سیر و سلوک، مردم انگشتشماری با درک آن عشق بواسطه صاف بودن آینه روح جاودانه خواهند شد: هر که آید به جهان عازم رفتن گردد عشق جاوید کند مردم انگشتشمار استاد حاجیپور بر این آرمان و مرام بود که انسان باید همت عالی بطلبد تا از تزویر و ریا و از من و ما بگذرد و به مقام قرب دست یابد: همت عالی طلب بگذر تو از هر رنگ و بو رنگ و بو دائم نباشد این من و ما تا به کی در نهایت، مأوای استاد غلامرضا حاجیپور ساردویی عشقی مواج و سرشار از گوهرهای حقایق الهی بود که او را در پرواز تا اوج آسمان و بر حضرت دوست همراهی کرد: چون رضا بهتر ز کوی عشق مأوایی ندید فرصتی ده تا دمی در کوی تو مأوا کنم.