مجازستان
مریض ۸۰سالهام داشت تعریف میکرد که دختر ۶۰سالهاش سرطان گرفته و خیلی ناراحته؛ غم به دلم سنگین نشست؛ خیلی آروم بعدش بهم گفت، اگه بمیره کی از من مراقبت کنه؟ همینطوری موندم چی بهش بگم فقط یادمه غمه از رو دلم لیز خورد و رفت و منم مات و ساکت فقط بهش نگاه کردم.(Hany)
=========
۱۷سالگی که ازدواج کردم فکر میکردم تا ۲۰سالگی مادر میشم، همون موقع ها خونه میخریم، چنتایی سفر میریم و میتونیم یه خونواده خوشبخت باشیم، اما همون روزای اول همه چیز خلاف این شد، نه مادر شدم، نه خونه خریدیم، نه سفر باهم رفتیم و نه خوشبخت شدیم.دنیا چه بیلاخایی که بهت نشون نمیده... (موگلی فامیلمون)
=========
هیچ کس بیشتر از آقا جلال، بقال سرکوچهمون پیگیر وضعیت تحصیلی من نیست. هر بار یه سوال جدید عجیب میپرسه. امروز پرسید «رو زبانت کار میکنی دیگه؟ نمیخوای بری دنبال آیلتس؟» دلم میخواد اول پایاننامهم بنویسم «با تشکر از پدر و مادر و اساتید عزیزم و آقا جلال». (Just a random pishi)
============
بازم هر جور صلاحتونه ولی هر کسی لیاقتشو نداره اسمشو بذارین دوست، همینجوری به در و دیوار و نقی و تقی و هر ننهقمری که از راه میرسه نگین دوست.(آقایملیجک)