مردم به‌مثابه ریشه‌ها
محمدعلی نویدی (استاددانشگاه)
۱- صفحه اول

۲- سیاست

۳- اقتصاد

۴- جامعه
۵- ویژه شهرستان
۶- فرهنگ و هنر
۷- ورزش
۸- صفحه آخر

2467
جهت اشتراک در روزنامه همدلی ایمیل خود را ثبت فرمائید


تفکر شبه رنسانس پیشامشروطیت

جهانگیر ایزدپناه (فعال اجتماعی)

موضوع هویت در شاهنامه فردوسی و قیام‌هایی نظیر خرمدینان و قرامطه و اسماعیلیان و سلسله هایی نظیر سامانیان و صفاریان و... در چاچوب استقلال طلبی و رهایی از تسلط اعراب نمود می‌یابد. بعد شاهان صفوی نه در لوای هویت باستانی ایران بلکه در چارچوب مذهب شیعه اتحادی به ایرانیان بخشیدند که ایران از چندپارچگی و هجوم مهاجمان  به خصوص عثمانی سروسامانی یافت.اما نوع قرائت و بینش صفویان به گونه ای بود که بر جهل و خرافه دامن زد و مدت‌ها دامنگیر ایرانیان گردیده و خود صفویان هم مضمحل شدند. می‌رسیم به دوران قاجار و اوضاع بسیار پیچیده ایران و رقابت سخت روسیه و انگلستان در ایران وظهور طلیعه‌ای از اصلاحات و تحولات عصر جدید. اینجا دیگر بحث عامل زمان صفوی که امتحان خود را پس داده و ناموفق هم بوده به عنوان هویت یابی مطرح نیست.بلکه همانند اروپا که می‌خواست قرون وسطی را پشت سرنهد و به احیای هویت یونان و روم باستان پرداخت، ایرانیان هم هویت خود را در ایران باستان و مخالفت با هر گونه سلطه سنت اعراب جستجو می‌کنند.هویت باستانی که کشف و شناسایی آثارتمدنی ایران باستان نظیر تخت جمشید و کتیبه‌ها به ایرانیان غرور ملی تازه‌ای بخشید و جایگاه رقیع ایران قدیم را نشان داده و به هویت یابی جدید کمک نموده است.اینجا بود که ایرانیان به فکر فرو رفتند که چرا ما از اوج افتخار دوران باستان به حضیض کنونی رسیده‌ایم. بنابر این همانند اروپا  برگشت به هویت خویش مطرح می‌گردد.این امر در افکار و آثار روشنفکران پیشامشروطیت نظیر آخوندزاده و میرزاآقاخان و... نمایان است. حتی آخوندزاده و ملکم خان درصدد احیای خط ایران قدیم اند. اینجا بحث تفاوت با اروپا نمایان می‌شود زیرا رنسانس در اروپا تحولاتی را در زمینه ادب و هنر و فلسفه و رشدصنعت و کشفیات رقم زد، پایه‌های سیستم سرمایه داری بنا نهاده شد و سیستم فئودالی را که حکومت‌های کلیسایی بر پایه آن بنا نهاده بود بر افکند. اما در ایران نمودهایی ناقص و نارس از این دستاوردها بود.به هر شکل  انقلاب مشروطیت پیروز شد و شیخ فضل الله بر دار رفت اما افکارش در بین توده مردم باقی ماند که بعدا سر برآورد. این درست است که توسعه و رشد جامعه ما به مرحله اروپا نرسیده بود اما گاهی لازم نیست راه رفته و آزموده را دوباره آزمود. گسترش ارتباطات و اندیشه‌ها و تجارب جهانی به گونه ای بود که به گوش ایرانیان و حاکمان پس از  مشروطیت هم به خوبی رسیده بود که اروپا استبدادی قرون وسطایی پشت سر نهاده و به پیشرفت دست یافته است.اینجا حاکمان نیک اندیش و غیر مستبد برای ایران لازم بود راه استیداد را برنگزینند و درک کنند که  دیکتاتوری و تجدد و توسعه آمرانه همراه با سرکوب آزادی‌خواهان و تشکلها و سازمان‌ها و احزابی، راه به جایی نمی‌برد و فاجعه بعدی را در پی دارد. سلسله پهلوی هم دم از باستان گرایی می‌زد اما باستان گرایی و رنسانس در اروپا که منجر به پشت سر نهادن حکومت قرون وسطی و استبداد شد و حقوق بشر و دمکراسی و آزادی و حق انتقاد و کرامت انسانی را به ارمغان آورد کجا و کاریکاتوری از باستان گرایی نمایشی سلسله پهلوی همراه با استبداد و دیکتاتوری و سیاست‌هایی که باعث پابرجا ماندن افکار شیخ فضل الله شد کجا؟ با نگاهی به نظرها و تفکرات روشنفکران پیش از مشروطیت و حتی نامه خسروان یا تاریخ سه جلدی جلال الدین میرزا فرزند فتحعلی شاه درمی‌یابیم که این روشنفکران دارای افکار رنسانس گونه ای نسبت به هویت ایرانی در مقابل حمله اعراب و دیگر مهاجمین بودند و جهل و خرافات را به چالش می‌کشیدند. ادامه این امر می‌توانست تأثیر زیادی در تضعیف جهل و خرافه و ارتجاعیون ایفا کند. اما متاسفانه روشتفکران پس از مشروطیت و حتی نیروی چپ به این احیای هویت ایرانی اهمیت چندانی نداد؛ چون با سلطنت مخالف بودند نتوانستند بین هویت ایرانی و پادشاهان و سلطنت‌های استبدادی به درستی تفاوت بگذارند. سلطنت یک سیستم حاکمیتی است، کل هویت و فرهنگ ایرانی نیست. وانگهی حساب پادشاهی بلندنظری مثل کوروش هخامنشی با سایر پادشاهان مستبد نظیر سلسله پهلوی جداست.روشنفکران و نیروی چپ با تأکید و پرداختن به هویت ایران باستان می‌توانستند به تضعیف ارتجاعیون  بپردازند و جهل و خرافات را هم به چالش بکشند. این عدم چالش جهل و خرافات ریشه در عواملی دارد بدین صورت که حکومت‌های استبدادی برای سرکوب روشنفکران و نیروی چپ به حربه کافر و ضد دین خواندن روشنفکران و نیروی چپ متوسل می‌شدند و توده مردم را علیه آنها تحریک می‌کردند.به همین خاطر نیروی چپ را به مدارا و مماشات کشاند و مبارزه با جهل و خرافات از سوی روشنفکران و نیروی چپ به درستی انجام نگرفت و جهل و خرافه باقی ماند. از طرف دیگر در سطح جهان، غرب برای پیشبرد اهداف خود بحث دنیای ایمان و یکتاپرستی و خداباور را با دنیای کفر و الحاد پیش کشید. همه این عوامل باعث غفلت روشنفکران از مبارزه با جهل و خرافه شد و تلاش روشنفکران پیشامشروطیت به درستی ادامه نیافت.