مردم به‌مثابه ریشه‌ها
محمدعلی نویدی (استاددانشگاه)
۱- صفحه اول

۲- سیاست

۳- اقتصاد

۴- جامعه
۵- ویژه شهرستان
۶- فرهنگ و هنر
۷- ورزش
۸- صفحه آخر

2467
جهت اشتراک در روزنامه همدلی ایمیل خود را ثبت فرمائید


ناگفته‌های شعر (۹)

وزن در شعر نو

فیض شریفی ( منتقد و پژوهشگر ادبیات)

فروغ، شاملو، سپهری و رحمانی در وزن خدشه هایی وارد کردند؛ گاهی در اوزان مختلف الارکان یکی از ارکان را تکرار می‌کنند: «و در شقیقه های منقلبش آن هجای خونین را ...» (مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع لن) «و آن تشنج آن تشنج مرگ آلود...» مفعول فاعلات مفا (فروغ)
فروغ گاهی تا بی وزنی پیش می‌رود. شاملو در شعر در فکر آن کلاغم در دره‌های یوش که دربحر مضارع آورده به هجای کوتاه شروع کرده: «هنوز در فکر آن کلاغم در دره‌های یوش...» سپهری دو هجای کوتاه در آغاز مصراع آورده، مفعولن را فعلاتن کرده، این تسامحات در عروض سنتی نیست: «ابری نیست/بادی نیست/می‌نشینم لب حوض...» رحمانی در کتاب حریق باد، ریل عوض می‌کند در وزن. مضمون در شعر نو: چهره شگفت یا آرکی تایپ، اسطوره (در معنی جدید) در شعر نو به دنبال معنی نیست.
دنبال حس و القای معنی است. فلسفه و نظریات ادبی و روانشناسی ما را به جهان درون برد و بلاغت تازه مفاهیمی چون تمثیل و سمبل را آشکار کرد. مثلا ماندن «کک کی» و فریاد کشیدن این گاو در جنگل و حرکت لاکپشت در جنگل چیزی نبوده که شعر سنتی به آن توجه کند. مرز واژه‌های شعری و غیر شعری شکسته شده. دایره تخیل گسترده و امکان ورود اشیا و پدیده‌ها در شعر بیشتر شده است.
 و همین مساله باعث شده جای صراحت را هاله‌های معنایی بگیرد و ابهام و یعنی جای معنی را در شعر بگیرد. موضوعات دیگری که در شعر علاوه شد، احترام به انسان، آزادی، سیاست، مسائل روانی و خاطره و...است. مساله در شعر نو فقط کوتاه بلندی مصراع ها نیست. مشیری، مصدق حتا اصول این کوتاه بلندی را نفهمیدند.
مضامین شعری آنها هم کلاسیک است. تفاوت‌های دیگر هم هست: وحدت موضوع در شعر نو عمودی است در شعر کهن افقی است. مثلاً حافظ چند بیت می‌گوید و بعد از موضوع اصلی به فرعی می‌رود. شعر نو عینی است و دوربین را از آسمان به سمت زمین آورده است. در شعر نو فقط نگاه تیپیک مطرح نیست.
هر شاعری در مسائل مشترک دیدگاه متفاوتی دارد. ولی شاعران کهن در امور عرفانی و شعر مدحی یکسان عمل می‌کنند.
در شعر نو شعربه طور کلی فهمیده می‌شود. مثلا شعر داروگ نیما یک تابلو است از خشکی و فقر اقتصادی و فرهنگی ولی در شعر کهن بیت بیت جلو می‌رویم. در شعر نو دید انتقادی و روشنفکرانه وجود دارد. شعر عرفانی و اخلاق گاهی در شعر نو مورد نقد است. زن، الان مورد احترام است. چاپلوسی بد است و عاقبت گرگ زاده گرگ نمی‌شود. در شعر نو فلسفه و نگرش‌های جدید رخنه کرده است، مثل فمینیسم، اگزیستانسیالیسم، کمونیست و پسامدرنیسم در شعر سنتی فقط آموزه‌های اشعری و معتزله وجود داشت. سبک: در هر سبکی یک قالب حکومت می‌کند. در سبک خراسانی، قصیده، در عراقی، غزل و در شعر نو شعر نیمایی. سبک‌ها نمی‌میرند در هم ادغام می‌شوند. الان فورگراندینگ یا برجسته سازی و هنجارگریزی کلام را بلیغ می‌کند: مثل: «می‌خواهم خواب اقاقیا را بمیرم...» پیشتر یا نثر مسجع بود یا فنی بعدن روشنی و وضوح.
در دوره رودکی تشبیه ساده محسوس به محسوس بلاغت بود. در دوره حافظ تصرف در تلمیح، سخن بلیغ بود: «زبان مور بر آصف دراز گشت و رواست/ که خواجه خاتم جم یاوه کرد و باز نجست.» یا: «چیست این سقف بلند ساده بسیار نقش...» بلاغتش در در پارادوکس ساده و بسیار نقش است. اکنون جابه‌جایی صفت و موصوف یا صفت مضاف الیه را به مضاف نسبت دادن نوعی بلاغت است: «بهار پنجره‌ام را به وهم سبز درختان سپرده بود...» (فروغ) صورت منطقی و روشن آن این است: «وهم درختان سبز..»