شب نشینی در تقویم
مسعود سیفیخوابِ ندیده مان به تماشا نمیرسد
دست دراز درد به حاشا نمیرسد
این خوابنامه قصه ی تعبیر هرشب است
خوابی ست عمرما که به فردا نمیرسد
مااز تبار شبزدگانیم ، بامداد
بیهوده وعده می دهد اما نمیرسد
خورشید دیده بود که تقویم ما شبی ست
تاباند ماه را ؛ نه به هر جا نمیرسد!!
خواب آن پرنده ای ست که رنگ اش پریده است
اینگونه شد که رنگ به رویا نمیرسد
رویا همینکه خواب ببینیم نیست، که
گاهی از اوست خواب ِ چشم ها نمیرسد
هرچه کتاب دیده ای ، تعبیر چُرت بود
تعبیر خواب روز ، به معنا نمیرسد!!
ته مانده های عمر! ، چه قد مانده از نفس؟
یکجا توان کشید؟ به یکجا نمیرسد!!؟
تعبیرِ ابن_سیرین، درد گرسنه نیست
این شعرِ خوابگرد به پایان نمیرسد