ناگفتههای شعر (۳)
در حسرت صداهای تازه
فیض شریفی ( منتقد و پژوهشگر ادبیات)از نگاه من نقد و تحلیل جدی بیشتر از شعر داریم. یک روز دوست عزیزم، کامیار عابدی با من تماس گرفت و گفت:«گذاشتی اطلاعاتات کامل شود، بعد نوشتی...».هیچکس کامل نمیشود، چون کسی که نقد مینویسد باید تمام مکاتب ادبی فارسی و جهانی را بلد باشد. باید بر تمام اصول ادبی اشراف داشته باشد. باید حتی بتواند نقد ذوقی کند، کار سختی است. روزی پیش شمس لنگرودی بودم با شوق و ذوق وافری به من گفت: «امروز بیست و هشت شعر آمد.» میدانید نقد آن بیستوهشت چقدر طول کشید؟ تقریبا سی روز کار برد. اینهایی که شما گاهی در مطبوعات و مجلات میبیند، بد نیست، ولی انشاء است.
من معلم هم بودهام، به انشاء نمره میدهند، بین پنج تا بیست. نقد، آداب دارد، گاهی باید روح سرگردانات را در شعر دیگران ببینی و بنویسی اما نباید اصول آکادمیک را در شعر نادیده بگیری. نقد آکادمیک هم نباید خشک و سرد باشد. فلان استاد دانشگاه نقد فمینیستی و مارکسیستی بر فلان رمان یا فلان شعر میزند و در اول، وسط و پایان مطالب خود، آیه شریفه و حدیث میآورد و یا در پانوشت مینویسد: «من هیچ اعتقادی به این مقولهها ندارم.» ظاهراً آن آقا یا خانم برای امتیاز یا گرفتن چندرغاز پول بیشتر از دانشگاه دست به قلم برده است.
بیشتر استادان دانشگاه خاستگاه نظری یا ایدئولوژی مشخصی ندارند. حق هم دارند، چون مورد سوال واقع میشوند و نان زن و بچه خود را آجر میکنند. دیدهاید که چه بر سر بعضی از آنها آوردهاند. اخیراً هم مد شده در دانشگاهها بر نیما، اخوان، سپهری و حتی شاملو نقد مینویسند. مثلاً مینویسند نیما و اخوان از چه واژههایی و چه وزنها و چه ارائههایی... استفاده میکنند. یکمشت فاکت میدهند و کتاب را میبندند. آنها شعرهایی را بررسی میکنند که مربوط به پیش از پنجاه و هفت است.
بعد هم دانشجویان را وادار میکنند که فقط از همان کتابها فاکت بیاورند. شما دلتان خوش است. چرا بعضی از آثار خوب دیده شود. بعضیها در دانشکدهها نقد ادبی درس میدهند که تفاوت میان سیمین بهبهانی شاعر را با سیمین دانشور نویسنده نمیدانند. یکی از دانشجویان دوره ارشد به من میگفت: از استادم سوال کردهام که بیژن الهی با بیژن جلالی، یکی هستند یا دو نفرند؟ استاد دانشگاه هم به او جواب داده خاک توی سرت که اینها را نمیشناسی. به این میگویند، بهترین جواب ممکن! «من از بهر حسین در اضطرابم/تو از عباس میگویی جوابم؟»
بعضیها هنوز یک شناخت ساده از شاعران معاصر ندارند و شما از مخاطبان اصلی و آثار مشعشع میگویید. مگر میشود آثار خوب نباشد؟
صداهای گوناگون یا پراکنده در شعر امروز از سر تفنن و به ناچاری به وجود آمدهاند یا واقعاً جای امیدواری دارند و لازمه جریان رونده شعر هستند؟ برای من بفرمایید از کدام صدا حرف میزنید؟ صدا باید از شعر برخیزد نه از نظریه. این صداها که شما میگویید، حکم نمک و فلفل دارند، برای طبخ غذا و مطبوع شدن آن خوب است.