با شاعران امروز
زهره يوسفیهفت ريسمان
هفت رنگ
میسپارم آرزوهايم به باد
آن كوزه سفالی دهان گشاد
سالهاست مانده بر زمين
آن دستمال سبز ابريشمی
آن دوشيزه زيباروی
آن همه آرزوهای مانده
در دل ايران زمين
آن درخت سرو خشكيده در خاك
آه بانوی من
ايران زمين
همزاد من
برخيز
برخيز
من با صدای آرش
من با شكوه دماوند
خواهم خواند اين شعر
بر دماوند بلند
خواهم خواند اين شعر
شايد اين غم برود از دل ما
شادی گم شده ما برسد از ته دل
آبپاشان ز سر كوه بلند
باز كن پنجره را
آرزو كن همه را
بازكن پنجره را
باز كن پنجره را