از آرمان‌گرایی تا واقع‌گرایی
مجید صیادنورد (دکترای اندیشه سیاسی)
۱- صفحه اول

۲- سیاست

۳- اقتصاد

۴- جامعه
۵- ویژه شهرستان
۶- فرهنگ و هنر
۷- ورزش
۸- صفحه آخر

2451
جهت اشتراک در روزنامه همدلی ایمیل خود را ثبت فرمائید


مجازستان

 یه بار اسنپ گرفتم وسط راه متوجه شدم راننده حالش خوب نیست، بهش گفتم میخواید من بشینم؟ گفت اگر اشکال نداره ممنون می‌شم, وقتی رسیدیم اینقدر حالش بد بود گفتم لطفا آنلاین پرداخت نکنید, کرایه رو که زد به کارتم پیاده شد ۵دقیقه بعد زنگ زد جون مادرت ماشین رو بیار اینجا کجاست منو پیاده کردی. (علیرضا باشم خوبه)

=======
 یه چیزی بگم؟ بنده با هرزمان و مناسبتی که بخوایم کادو بدیم و بگیریم موافقم. یلدا، کریسمس، چه میدونم شغل جدید، تولد، تموم‌ شدن سربازی، یه مدرک تحصیلی کوچیک یا هرچی. من واقعا نفس این کار رو دوست دارم و خوشم میاد. کادوی کاربردی و هرچند کوچیک. تو‌ بگو ریملی که دوستت همیشه می‌زنه.(لی‌لی رز)

======
 املاکی داشت تعریف میغکرد رفتن یه واحدی تو سعادت‌آباد، طبقه ۵ یه ساختمونی، یه واحدی تنها ساکن اون طبقه بوده، ۲ سال شارژ نداده آخر مدیر ساختمون داده ورودی آسانسور از اون طبقه رو دیوار آجری کشیدن که یارو ۵ طبقه با پله بره بیاد خب اخه مرد حساب میاد یه طبقه پایینتر، از طبقه ۴ سوار اسانسور میشه خب. (Hamid)

======
‏رفته بودم ساعت دیواری بخرم یه ساعت بود فقط عدد داشت عقربه نداشت، دختره گفت این چرا اینجوریه؟ گفتم سازندش میخواد بگه زمان معنی نداره و ما باید تو لحظه زندگی کنیم فروشنده اومد گفت ببخشید این عقربه هاش افتاده الان میام تعویضش می‌کنم. (حشمت کرایست)

======
 سر چهارراه یه پسر بچه فسقلی آدامس می‌فروخت. گفت خاله میخری؟ گفتم نه. نه گذاشت نه برداشت گفت سی تومن دادی دماغتو عمل کردی دلت نمیاد یه آدامس بخری؟ بعد یه نگا به قیافه پوکرم انداخت و غش‌غش زد زیر خنده؛ پرووو. (سـاچـلے)