از آرمان‌گرایی تا واقع‌گرایی
مجید صیادنورد (دکترای اندیشه سیاسی)
۱- صفحه اول

۲- سیاست

۳- اقتصاد

۴- جامعه
۵- ویژه شهرستان
۶- فرهنگ و هنر
۷- ورزش
۸- صفحه آخر

2451
جهت اشتراک در روزنامه همدلی ایمیل خود را ثبت فرمائید


سوءتفاهمات خنده‌دار!

مرتضی فخری ( نویسنده )

یکشنبه‌شب (۳دی۱۴۰۲) برای بار دوم با همکارم در روزنامه جدید، شیفت بودیم  و از ساعت ۹ شب که بگذره، شام و پس از بستن صفحه یک و پایان کار، اسنپ یا همان تاکسی اینترنتی هم تهیه می‌کنند. شام که آوردند، رفتم کمک خانم مسوول عکس که گره‌های کور پلاستیک‌های شام و قوطی‌ نوشابه‌های کوچک را، مانند گره‌های کور در کور زندگی‌ام،  باز کنیم. من شام و نوشابه خودم و هم‌شیفتی‌ام را برداشتم و مال خودم را سر میزم و سهم همکارم را روی میزش که در انتهای سالن بزرگ است، گذاشتم و ایشان ضمن تشکر،  تند‌تند برای خودش و من که وارد نبودم، با گوشی، اسنپ می‌گرفت و به من هم یاد می‌داد. رسید به آنجا که شمارش معکوس رسیدن اسنپ را از روی گوشی دیدیم: ۴دقیقه!... ۳دقیقه!... همکارم گفت: بدو که دیر شد! من هم به قصد کمک، پلاستیک شامش را برداشتم تا در جمع کردن وسایل، یاری‌اش کنم اما همکارم فکر کرد که برای خودم برداشتم، با لبخند و چهره کمی سرخ شده، گفت: این شام مال منه! خندیدیم و آن‌ور، صفحه‌بندها هم گویا دیده و شنیده بودند و خندیدند! بالاخره رفتیم پایین و هر یک به سمت اسنپ خود. توی ماشین از خنده داشتم منفجر می‌شدم اما به هر زحمتی بود، جلوی خودم را گرفتم تا راننده بو نبرد و اتهام «دیوانگی» به من نزند! این خنده‌های پنهانی و درونی و آبروریز! در راه خانه و تا سر سفره شام با «پغ خنده» از من و نگاه خندان و کنجکاو دخترم، ادامه پیدا کرد!
فرداروز در محل کار، هم‌شیفتی‌ام  را دیدم و پس از حال و احوال، او با لبخند گفت: دیشب غذای من اشتباه شد...
با خنده حرفش را بریدم و گفتم : بله؛ من ...او هم به نوبه، حرفم را قطع کرد و گفت: نه ... اونو که برداشتی نمی‌گم!  من کباب نگینی (سیخ کباب کوبیده با مرغ)  سفارش داده بودم اما کباب کوبیده خالی بردم!
با شگفتی و مقصور گفتم: مال من هم کوبیده بود! ... آها! من سفارش شما رو کلا اشتباه برداشتم؛ ببخشید! ... خب، چرا نگفتین چی سفارش دادین؟! هردو خندیدیم و او گفت: حالا بی‌خیال ...!