آرزو
سمیه بحرکاظمیدستهایت
چند دقیقه زودتر از خورشید
عاشق شدهاند؟!
که این همه دیوانهاند!
چند شاخه آفتابگردان
نزدیک آمده اند؟!
که نخلهای بی سر
در شعرهایم
خرما میدهند...
نگاه کن!
تابستانی
که در کلماتت جاری ست
چگونه پا
بیخ گلوی تنهایی گذاشته
شاهرگ گلوی ترسهایم را
بریده ...