مردم به‌مثابه ریشه‌ها
محمدعلی نویدی (استاددانشگاه)
۱- صفحه اول

۲- سیاست

۳- اقتصاد

۴- جامعه
۵- ویژه شهرستان
۶- فرهنگ و هنر
۷- ورزش
۸- صفحه آخر

2467
جهت اشتراک در روزنامه همدلی ایمیل خود را ثبت فرمائید


نگاهی به چشم‌انداز فرهنگ و مردم در ديوان حافظ

علی عسکر غنچه ( منتقد ادبی )

حافظ براندازان مهاجم مغول را كه بخش اعظم شهرهای ايران را به نيمه گورستان‌هايی تبديل كرده بودند، پشت سر نهاده بود و سيل بنيان كن يورش های تيمور را در پيش رو داشت و نظام (بزرگ فئوداليته) كه با قهر و غلبه مغولان شدت و خشونت تازه‌ای يافته بود ‌با پيدايش تيموريان نيز (با وجود مصلحت انديشی يا سوگيری خردمندانه برخی از اتابكان فارس) همچنان پابرجا بود حافظ در دورانی پر از حوادث و آشفتگي‌ها دورانی كه انسان زدايی و ويرانگري‌های مغول و يغماگری ها و كله مناره سازی های تيمور تداوم فرهنگ و تمدن كشور را با گسستی جبران ناپذير مواجه ساخته بود، اگر كه طبق روايات تاريخ آتش جنگ و كشتار مذكور به فارس و شيراز كه موطن شاعر بود سرايت نكرد ولی روح انسانی حافظ و ديدگان همه سونگر او به عمق فاجعه و گستردگی غارت و ستم كاملاً آگاه و بينا بود؛ چنانكه خود در غزلی با مطلع:
«زان يار دلنوازم شكريست با شكايت/گر نکته دان عشقی خوش بشنو این حکایت...» به این وضعیت اشاره می کند. حافظ رياكاران ظاهرالصلاح را نيز به حال خود رها نمی كند و سالوس و ريا و بی عدالتی اجتماعی را مورد شديدترين اعتراضات قرار می‌داد.
حذف فرهنگ چندگانگی حاكمان و دوران خود را كه ماهيت قدرت ضد مردمی حاكم بر كشور را مورد عتاب و ملامت قرار می‌داد و در مقابل درباره رياكاران از لزوم دوری از آنان با قاطعيت سخن می گويد و صلح طلبی و مسالمتجويی اش در درون و بيرون در دل خويش و در زندگی پيرامون در نبردی پیگير و آشتی پذيری جامعه را در فرهنگ انسان مداری تقويت می كرد. حافظ اوضاع و محيط جنگ‌ها و خونريزی ها و آشفتگی های سياسی و اجتماعی را كه علاوه بر فرهنگ و تمدن و توسعه فرهنگی و تاثير سويی در افكار و اذهان مردم برجا نهاده و فضايل اخلاقی و دوستی‌ها و مهر و محبت‌ها را بر هم زده و ايستايی جامعه را سبب شده اند و با بيانی عاطفی و هر چند به تلخی و حسرت به تصوير می كشد: «ياری اندر كس نمی بينم ياران را چه شد؟/دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد/لعلی از كان مروت بر نيامد سال‌هاست/تابش خورشید و سعی باد و باران راچه شد/صد هزاران گل شكفت و بانگ مرغي برنخاست/عندلیبان راچه پیش آمد هزاران راچه شد.» باری حافظ در قرن پر آشوب قرن هشتم (هجری ـ قمری) يعنی دوران واهمه و هراس از مغولان شاهد وسيع‌ترين گسترش صوفيگری به عنوان يك نهضت عراقی ضد فئودالی بود پا به عرصه وجود گذاشت و نيروی عمده در ايجاد فرهنگی مشتركی بين نحله‌های فكری كه هر يك از آنها دارای فرهنگ متمايز خويش بود نيروی مذهب بود كه همه ميراث فرهنگی ديرينه را به سود خود مصادره كرده بود؛ تنها همين ميراث فرهنگی ايرانی بود كه توانست از خطر نابودی كامل و وحشيگری قرن را پشت سر بگذارد و ايجاد وحدت فرهنگی و بر خلاف وحدت سازمان‌های سياسی همه ما را ملزم كرد كه به يك فرهنگ مشترك در تنوع و دگرگونی وفادار باشيم و از آلودگی‌های تاثيرات فرهنگ گريز مصون بمانيم. «دلا ز طعن حسودان مرنج و واثق باش/كه بد به خاطر اميدواری ما نرسد.»