مردم به‌مثابه ریشه‌ها
محمدعلی نویدی (استاددانشگاه)
۱- صفحه اول

۲- سیاست

۳- اقتصاد

۴- جامعه
۵- ویژه شهرستان
۶- فرهنگ و هنر
۷- ورزش
۸- صفحه آخر

2467
جهت اشتراک در روزنامه همدلی ایمیل خود را ثبت فرمائید


سیاست کجاست، ادبیات کجا؟

لهراسب زنگنه( منتقد ادبی)

سیاست به دنبال تغییر و استحاله آدمی است اما هنر و ادبیات به دنبال درک آدمیان اند... لنین به حزب کمونیست آموزش داد که جنگ ادامه سیاست است در اشکالی دیگر اما به وضوح تجربه شده که عالم مقال سیاست، بر مصلحت و تاریخ مصرفی معین بنا گذاشته شده و همه چیزی گذرا یا بسته به شرایطی است. در جنگ دوم جهانی در مقابل فاشیسم هیتلر جبهه‌ای پیشرو از مقاومت تشکیل شد و بیش از ۲۰میلیون از ارتش سرخ و طبقه کارگر شوروی کشته شدند ولی امروز ممکن است نسلی که در ادامه همان نیروها می‌بینیم در جهت دیگر تاریخ ایستاده باشند و آن کارکرد تاریخی خویش را از‌ دست داده باشند. اما شاهنامه هنوز همان شاهنامه حماسی فردوسی است و غزل حافظ همان کارکرد ۷۰۰سال پیش خود را یدک می‌کشد. در‌ ادبیات، کرامت و ارزش انسان است که هنر و اثر ادبی را از تاریخ مصرف نجات می‌دهد و ماندگار می کند. چه بسیار نظریات سیاسی یا اختراعات علمی که در زمان خویش در اوج بودند اما امروز منسوخ شده اند، اما در آثار ادبی و در هنر تا بشریت باقی است شاهنامه هم هست و شعر هومر هم هست و هر جا سخن از آزادی و تساوی نان باشد همانجا هم حافظ هست و شاملو هم حاضر است. گو اینکه با ظهور عصر و اندیشه مدرن و ظهور صنعت و کارخانجات و ادوات مدرنیته، ادبیات و هنرمند هم از صرف ناظر، خود به فاعل سوژه تبدیل شدند. لورکا در جنگ‌های رهایی بخش اسپانیا شهید شد، با اینکه هیچ گاه پیشنهاد عضویت حزب کمونیست اسپانیا را نپذیرفت و هیچ گاه هم سیاسی کاری نکرد. و در آن عصر کشتار فرانکویی، پیکاسوی نقاش تابلو «گروئنیکا»ی مشهور خود را آفرید و در آن بمباران شهر مادرید و کشته شدن زنان و کودکان را تصویر کرد. «آپولینر» در جریان جنگ کشته می‌شود، «بلز ساندرار» در جنگ اول جهانی دستش قطع می‌شود و «آراگون» و «الوار» در مبارزات حضور داشتند، اما تنها این آثار هنری و صدای آن‌هاست که می‌ماند و ماندگار می‌شود. حافظ که می‌گوید: «از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر/ یادگاری که درین گنبد دوار بماند..» وقتی در فیلم لبه «داک ساو»، که «مل گیبسون» کارگردانی کرده بود، داسی سربازی که در جنگ دوم جهانی نزدیک به صد سرباز جبهه متفقین را نجات داده بود و گفت می‌توانی در جنگ شرکت کنی بدون اینکه کسی را بکشی! هرمز علی پور در قطعه ای ماندگار از کتاب «بال برف» گفته: «و من هم که می‌دانی با تو فقط از روح سخن گفتم/یادگارهایی را که می‌بویم و حتی بمیرم اگر با این مور مور و دردهایی استخوانی و بی خوابی جهنمی/شماره‌ای را نمی‌گیرم/تنها نگران حال تو هستم و هنوز نمی‌دانم این دوری کشنده و این همه ویرانی غرامت چیست؟»