میانمتنیت در آثار اخوان ثالث
فیض شریفی (منتقد و پژوهشگر ادبیات)مفهوم میانمتنیت، ساختار ادبی را در بستر کلیتی اجتماعی، کلیتی که تصور میشود ماهیتی متنی دارد، قرار میدهد و متن را با دلالتهای تاریخی، اجتماعیاش سازگار میسازد و آن را در تعامل با رمزگانها، گفتمانها و صداهای گوناگونی مینشاند که از متن گذر کرده اند. (مکاریک، 1390 :73 )
با این اوصاف میانمتنیت حوزههای گسترده و گوناگونی را را دربر میگیرد، مثل: اندیشه، ایدئولوژی، پینقشها، ایماژ و نحوه روایتگری. باختین هیچ گفتمان مجردی برای متون قائل نیست. او هر متنی را که مجموعهای از گفتمانهای متفاوت را در خود دارد، میانمتنیتواره میداند. با میانمتنیت درکی فراگیر از یک متن پیدا میکنیم و رشتههای پیوند آن متن را با متون دیگر درمی یابیم. اخوان در آثار روایی خود در اندیشه آن بود که تمدن و شکوه و شوکت دیرین، زرتشت، مزدیسنا، مانی و مزدک را با شعایر اسلامی گره بزند. به همین دلیل از لحن حماسی، نحو کهن و واژگان آرکائیک برای بیان اندیشههای باستانگونه خود استفاده میکند، مثل: انیران، آذر، سجستان، سنان، تگ، سورت، ناورد، پارینه، خفتان، خفتار، بشکوه، گنداومند، گندآور، آبخوست، مردهریگ، پرهیب، باستانگان، مهیب، مزدشت، لعن زار، پشتواره، کوهمیخ، مرگبوم، گندناک، هودج و غیره. .. میانمتنیت نحوی: «نشان آن که دیگر خاستش بخت جوان از خواب/نشید همگنانش آفرین را و نیایش را...» یا «چندمان بایست کرد این جاده را هموار؟»
میانمتنیت ایدئولوژیکی: اخوان معمولا از بافتهای تاریخی و نقالیگری شاهنامه برای بیان اندیشههای باستانی خود استفاده میکند. استفاده از سرتیترهای شعری آخر شاهنامه، قصه شهر سنگستان، از این اوستا، خسروانی، خوان هشتم، کاوه یا اسکندر، ترا ای کهن بوم و بر دوست دارم و... تاکیدی بر وجود میانمتنیت در اشعار اخوان است. نمونهها: «ما فاتحان قلعههای فخر تاریخیم.../ای پریشانگوی مسکین! پرده دیگر کن/مرد، مرد، او مرد/داستان پور فرخزاد را سرکن...» یا: «نشانیها که میبینم در او بهرام را ماند/همان بهرام ورجاوند که پیش از روز رستاخیز خواهد خاست...» یا:«خسته شد حرفش که ناگاهان زمین شد شش و آسمان شد هشت.../رخش رویین گرچه هرسو گردباد گرد میانگیخت...» یا:«نه جوید زال زر را تا بسوزاند پر سیمرغ و پرسد چاره و ترفند/نه دارد انتظار هفت تن جاوید ورجاوند. ...» اخوان از لحاظ تفکر ناسیونالیستی به فردوسی نزدیک است. از خیام پوچگرایی و اعتراض به آفرینش را فرا گرفته و از حافظ رندی و انتقاد طنزآمیز به دستگاه حاکم را آموخته است. از آلبرت کامو اسطوره سیزیف و از جورج اورل در رمان قلعه حیوانات الهام میگیرد تا از نگاهی مدرن شعر کتیبه را بسراید و پوچی انسان معاصر را در راه مبارزه و حتا بعد فلسفی نشان میدهد. با این تفاوت که سیزیف اروپایی، خود، سرنوشت خود را به دست میگیرد ولی آنهایی که -با راوی به قله میروند تا راه رستگاری را از سنگنوشتهای که در صخرهای نوشته بدانند- جملگی با دیدن آن نوشته، قالب تهی میکنند و توانایی شورش و تحرک از آنها سلب میشود. اخوان از موتیفهای حافظ، مثل می، میخانه، پیر ترسا و ساقی، جام، مست و امثالهم استعارات و نمادهای اجتماعی و بار معنایی متفاوتی میگیرد: «رو چراغ باده را بفروز/شب با روز یکسان است» یا: «و صدای حیرت بیدار من (من مست بودم، مست)/خاستم از جا/سوی جو رفتم، چه میآمد/آب. یا نه، چه میرفت/هم زان سان که حافظ گفت، عمر تو/با گروهی شرم و بیخویشی وضو کردم...»