مردم به‌مثابه ریشه‌ها
محمدعلی نویدی (استاددانشگاه)
۱- صفحه اول

۲- سیاست

۳- اقتصاد

۴- جامعه
۵- ویژه شهرستان
۶- فرهنگ و هنر
۷- ورزش
۸- صفحه آخر

2467
جهت اشتراک در روزنامه همدلی ایمیل خود را ثبت فرمائید


چگونگی مواجهه با اتفاقات تاریخی

مسعود نادری- طرح مسئله: چگونه با حوادث ناگوار تاریخی مواجه شویم که به بازتولید اتفاقات گذشته در زمان حال منجر نشود؟ متاسفانه گاهی باحوادث گذشته به‌گونه‌ای مواجه می‌شویم که نشان می‌دهد نه تنها از آن عبرتی نمی‌گیریم که عملا به باز تولید همان اتفاقات منجر می‌شود و در نتیجه بجای عبور از آن حوادث، همچنان در درون اختلافات گذشته دست و پا می‌زنیم و این در حالی است که قصدمان جلوگیری از تکرار مجدد آن شکست‌ها است .ابتدا پنج نکته را که در روشن تر کردن موضوع می توانند کمک کنند  یادآوری می کنم.
نکته اول: بحث نگارنده از نوع درجه دوم و ناظر بر دیدگاه‌ها و رفتارهای تاریخی است.
نکته دوم: هر چند کل تاریخ فقط یک‌بار اتفاق می‌افتد و هنوز آن یک‌بار تمام نشده و  معلوم نیست در چه مقطعی از آن هستیم، ولی وقایع جزیی با توجه به سنن تحول و تبدل‌ناپذیر که حاکم بر تاریخ هستند، مکرر به وقوع می‌پیوندد.
نکته سوم: علی‌رغم اینکه به لحاظ فلسفی هر حادثه‌ای منحصر به‌فرد است و از این جهت تکراری در عالم نیست، اما می‌توان گفت نه عین خود آن حادثه، بلکه شبیه آن تکرارپذیر است و اگر اتفاقات تاریخی تکرار‌پذیر نبودند ، عبرت‌آموز هم به حساب نمی‌آمدند و دیگر نمی‌توانستیم از شان معلمی آنان سخن بگوئیم.
نکته چهارم: مثال برای تقریب ذهن است، اما حقیقتا مثال آوردن‌ در این نوشتار همراه با نوعی هراس است. هراس از آن‌که بجای نگاه به ماه به انگشت اشاره نگاه شود و درنگاه مخاطب حواشی به جای متن بنشیند. امید آنکه این‌گونه نشود.
نکته پنجم: اگر از عدم بازتولید اختلافات یاد می‌کنم منظور این نیست که اختلافات نظری تاریخی را قبول ندارم و یا اینکه بخواهم به زور،  یک نظر را تحمیل کنم. این امر نه ممکن است و نه مطلوب. زیرا که خلاف طبیعت آفرینش انسان است. منظور اما در این نوشته درجا نزدن دراختلافات گذشته است. بالاخره باید از سیاه‌چاله‌ها بیرون آمد و به جلو حرکت کرد.باری برای توضیح بیشتر به سه نمونه اشاره می‌کنم: 
۱- تشیع و تسنن ۲- ایرانیت و اسلامیت ۳- مصدق و کاشانی
نمونه اول: گاهی اختلافات تاریخی شیعه و سنی طوری بیان می‌شود که محصول آن  جدایی و دشمنی است. مثلا در برخی مواقع به‌گونه‌ای تاریخ اسلام را بیان می‌کنیم که شعار تفرقه‌افکن و دشمن‌ساز «ما منتظر منتقم فاطمه هستیم» ، از آن سر در می‌آورد .حتما به تبعات منفی این شعار توجه داریم. و این در حالی است که اتفاقا می‌توان به شعار یکی از راهپیمایی‌های اربعین در سال‌های گذشته یعنی شعار زیبا و حکیمانه «حُب الحُسین یّجمّعُنا» هم رسید .بر اساس سخن امام صادق(ع) مصداق «حبل‌الله» در آیه « واعتصموا بحبل‌‌الله جمیعا و لاتفرقوا» که خطاب به همگی مومنان است، ائمه علیهم‌السلام هستند و متاسفانه به‌جای این‌که برای وحدت که نوش‌داروی حیات مسلمین است، بهره ببریم، به‌شکلی حوادث گذشته را باز تولید می‌کنیم که گویا بنزین بر روی آتش دشمنی می‌ریزیم .
نمونه دوم: بدون شک اشخاصی مانند مرحوم آیه‌الله کاشانی و مرحوم دکتر مصدق کارهای بزرگی کرده‌اند اما به دلایل و عللی که یکی از علل آن محدویت‌های شناختی آدمی است، طبیعتا خطاهایی هم داشته‌اند. اما اختلافات آنان را جوری بیان می‌کنیم که به‌جای آنکه از آن عبرت بگیریم، یعنی با درس گرفتن از آن عبور کنیم، دوباره خود و دیگران را درگیر آن می‌کنیم. یعنی دوباره کاشانی‌ها و مصدق‌هایی را تولید می‌کنیم و پرورش می‌دهیم که اما این بار عصبانی‌تر و مغرورتر هستند، آن‌هم نه برای مشکلات حاضر کشور که برای اختلافات گذشته! و از این رهگذر چه تهمت‌ها و نفرت‌ها که نصیب هم نمی‌کنیم.
نمونه سوم: تاریخ اسلام و ایران را به‌گونه‌ای نقل می‌کنیم که محصولی به‌جز بدبینی و ایجاد دو دستگی و دشمنی ندارد. شما ببینید به چه اندازه کتاب«دو قرن سکوت» مرحوم دکتر عبدالحسین زرین‌کوب نشر می‌یابد و به چه اندازه دو کتاب دیگر ایشان بنام «کارنامه اسلام» و «بامداد اسلام.» این در حالی است که دو کتاب آخر بعد از کتاب اول نگارش و منتشر شده و بهتر نظر نویسنده را بازگو می‌کند. حداقل آن که شایسته است آن سه کتاب را با هم تبلیغ و چاپ کنیم، با هم بفروشیم و با هم بخوانیم.اگر بیان حقایق تاریخ مطابق آنچه که اتفاق افتاده یک حق است اما ماندن و دست وپا زدن در گذشته و آوردن دعواهای دیروز به امروز و ایجاد تفرقه و دشمنی و درگیرهای بی‌سرانجام و بلکه بدسرانجام با توجه به آثار نامطلوب آنها ،قطعا ناحق است. عبور از آن حوادث ناگوار و کمرشکن، خود یک حقیقت برتر و البته یک ضرورت حیاتی مخصوصا در شرایط فعلی است. بازتولید شخصیت‌های گذشته مانند مصدق و کاشانی آن‌گونه که بوده‌اند، یعنی باز تولید اختلافات آنها و این یک خطای بزرگ است.ادامه دادن راه گذشتگان به معنی ادامه اختلافات و خطاهای آنان نیست.و اضافه آنکه شخصیت‌های تاریخی نه تماما سفیدند و نه سیاه. نمره آنان نه یا صفر است و نه یا صد. و اما بنا به سخن امیرالمومنین علی(ع) که فرمودند:« لا تقسِروا اولادکم عَلی‌ آدابکم، فانَّهم مَخْلُوقونَ لِزَمانٍ غیر زمانکم‌» (فرزندان خویش را بر آداب خود مجبور مسازید که آنها برای زمانی غیر عصر شما آفریده شده‌اند.) قرار است ما فرزندان‌مان را برای آینده تربیت کنیم و نه حتی برای حال! در صورتی که ما آنان را مانند گذشتگان‌مان بازپروری می‌کنیم. یکی را مُصدق بلکه مُصدق‌تر می‌کنیم، ودیگری را کاشانی بلکه کاشانی‌تر!این نوشتار فقط در صدد طرح مسئله است و هرگز ادعا ندارد که راه برون رفتی را یافته است .اما مدعی است معضلی را مطرح کرده است. همین که تلنگری زده باشد و موضوعی را مسئله‌ای قابل تامل کرده باشد به مرتبه ای از مراتب اهدافش رسیده است. لذا پرسش صدر این نوشتار بجای خود باقی است. و به جهت تاکید و تامل افزون‌تر در پایایان نیز تکرار می شود که چگونه با حوادث ناگوار تاریخی مواجه شویم که به بازتولید اتفاقات تلخ گذشته در زمان حال، منجر نشود؟