مردم به‌مثابه ریشه‌ها
محمدعلی نویدی (استاددانشگاه)
۱- صفحه اول

۲- سیاست

۳- اقتصاد

۴- جامعه
۵- ویژه شهرستان
۶- فرهنگ و هنر
۷- ورزش
۸- صفحه آخر

2467
جهت اشتراک در روزنامه همدلی ایمیل خود را ثبت فرمائید


«ژنتیک» چگونه شخصیت را می‌سازد؟

توفیق گلی‌زاده (روانشناس)

یکی از مهم‌ترین چیستان‌هایی که از دیرباز اندیشه‌ فیلسوفان و دست‌اندرکاران علوم انسانی را به سوی خود کشیده است و تا کنون نیز به اشکال گوناگونی ادامه دارد، پی‌بردن به راز درونی انسان و پیش از همه شکل‌گیری ویژگی‌هایی در انسان است که با مفهوم شخصیت شناسانده شده‌اند. انسان یکی از پیچیده‌ترین موجوداتی است که بازشناسی و واکاوی آن هزاران سال به درازا کشیده است. هر انسانی نمونه بی‌بدیل و یگانه‌ای است که این خود برای پژوهندگان راز ناگشوده‌ای بود. چرا و چگونه و از چه رو هیچ انسانی را نمی‌توان کاملاً همسان و شبیه به انسان دیگری یافت؟ عادات، رفتارها، احساس‌ها، خلق و خو، استعدادها و بسیاری از ویژگی‌های دیگر، به شکل متفاوتی، در هر انسانی وجود دارند که او را از دیگری باز‌ می‌شناسانند و همه‌ این صفات به‌گونه‌ای که دیده می‌شوند، در مجموع، تنها ویژه یک شخص است و همسانی ندارد. در نهایت، این مجموعه است که شخصیت هر فردی را می‌سازد. طبیعی است که بدون طبقه‌بندی مشخص، نمی‌توان یکایک انسان‌ها را در تعریف معینی جای داد. از این رو، از دیرباز به این مهم و دشواری کار پی برده شده بود. به این سبب، اندیشمندان برآن بودند تا برای شناخت شخصیت انسان‌ها، به معنای ویژگیِ آنها، به طبقه‌بندی دست یابند که بتوان به کمک آن نوع‌ شخصیت فردی را بشناساند. چنین طبقه‌بندی را گویا گالینوس (جالینوس) (216 ـ 129م.) در دوران باستان به دست داده است. ما نیز رد پای آن را در پزشکی سنتیِ خود در نزد ابن سینا و رازی می‌بینیم. جالینوس چهار «مزاج» گوناگون را مبنای تشخیص‌ شخصیت انسان شناخت و آنها را در چهارچوب طبقه‌بندی چهارگانه‌ای قرار داد. این پدیده در میان ایرانیان نیز به مزاج‌های چهارگانه شناخته می‌شوند: دم (گرم و تر)، صفرا (گرم خشگ)، سوداوی (سرد خشک) و بلغمی (سرد تر). درخور یادآوری است که جالینوس اندیشمند مغزپژوه این دوران از تاریخ علوم است. اگرچه زمان درازی از پیدایش چنین طبقه‌بندی می‌گذرد، اما دیده می‌شود که هنوز هم در مواردی از آنها استفاده و نام برده می‌شود.با گسترش دانش مغزپژوهشی، آگاهی از چگونگیِ شکل‌گیری شخصیت نیز تحول یافت و اندیشمندان مغزپژوه ابعاد تازه‌ای از این راز «چیستانی» را به دانش انسان افزودند. آیزِنک (Eysenck‌ 1997ـ 1916)، روان‌شناس آلمانی ـ انگلیسی، به تقسیم‌بندی دیگری دست زد. او انسان‌ها را از نگاه شخصیتی در دو طبقه‌بندی کلی جای داد: شخصیت‌هایی سست ـ ترسو ـ نگران و شخصیت‌هایی درون و برون‌گرا که از سویی باز و دوستانه و از سویی بسته، با تمایلی به درون‌گرایی. اما سپس ویژگی‌های دیگری را نیز به آنها افزود که با دشواری‌های روانی همراه بودند، مانند شخصیت‌های خشونت‌ورز، بی‌احساس، اما تکانشی، مبتکر و پرتحرک. او در ادامه‌ پژوهش‌های خود، در نهایت به «پنج بزرگ» رسید که بسیاری از پژوهندگان به تأیید آن پرداختند: «برون‌گرا، سازگار، وظیفه‌شناس، روان‌رنجور و باز.» طبیعی است که در چهارچوب نوشتاری چنین محدود نمی‌توان این بحث و پژوهش‌های بسیار گوناگون پیرامون آن را به گستردگی معرفی و بررسی کرد. اما می‌توان تا اندازه‌ای به برآیند چالش‌های علمی این اندیشمندان اشاره کرد. آنها با مطالعه پژوهش‌ها و تجربیات و آزمایش‌های خود، در مجموع، به این نتیجه و برداشت رسیده‌اند که بخش بزرگی از ویژگی‌های شخصیت انسان، به دور از تقسیم‌بندی‌ و طبقه‌بندیِ آنها، بنیانی ارثی و به بیانی «ژنتیک» دارد و با کودک زاده می‌شود و او را همراهی می‌کند. اما از سوی دیگر، بخشی از آن نیز زیر تأثیر و نفوذ محیط تربیتی و پرورشی انسان است. این که هر یک از آن دو چه اندازه در شکل‌گیری شخصیت نقش دارد، چالشی است که هنوز ادامه دارد، اما چنان که گفته شد، در یک نگاه کلی و نه نهایی،  دست اندرکاران امور روانی و مغزپژوهشی برآنند که بخش بزرگی از شکل‌گیری شخصیت انسان‌ها وابسته به بنیان «ژنتیک» آنها دارد. امروز نتیجه‌گیری می‌شود که این امر چنان چه باید مورد ارزیابی‌های دقیق قرار نگرفته بود و بهای مناسب و درخوری به آن داده نمی‌شد. اما پژوهش‌های نوین برآن شد تا این کوتاهی را جبران کنند و با جدیت بیشتری این پدیده را بیازمایند و به برآیند علمیِ درخور ارائه‌ای دست یابند. مهم‌ترین آزمایش‌ها در این زمینه به ویژه بر روی »دوقلوها» از یک یا دو تخمک و محیط‌های پرورشی یکسان یا مختلف انجام شده است. تفاوت‌ها و همسانی‌هایی که در دوقلوهای دو و یک تخمکی دیده شده است، نشان از آن داشته است که تأثیر پذیریِ «ژنتیک» آنها بسیار آشکار است. این پژوهش‌ها به زمینه‌ی بسیار مهم دیگری نیز پرداخته‌اند و آن پی‌بردن به میزان تأثیرپذیری استعداد انسان از داده‌های «ژنتیک» است. در این زمینه نیز، تقریباً، یک‌زبانی وجود دارد که استعداها نیز در بیشترین اندازه‌ی خود وابستگیِ انکارناپذیر «ژنتیکی» دارند.