ضرورت نقد و تفکر انتقادی در جامعه
جهانگیر ایزدپناه (فعال اجتماعی)نقد محک زدن و شناخت همزمان خوب و بد، نکات قوت و ضعف و برجستگیها و کاستیها یک امر است. اما تاکید انتقاد بیشتر بر آشکارسازی کاستیها و عیوب و بیان آنهاست.
لازمه شناخت و تشخیص پسندها و کاستیها توانایی تجزیه و تحلیل و بررسی نکات مثبت یا منفی سئوالبرانگیز آنهاست. میتوان شکگرایی سقراط را نوعی نقد و تفکر انتقادی پنداشت زیرا آموزههایش بر این اساس بود که باید مقولهها و مفاهیم مرسوم و رایج را دوباره ارزیابی و بازبینی و بازتعریف کرد تا به مفاهیم جدید دست یافت. این خود نوعی نقد و انتقاد از مفاهیم موجود بود.
ارسطو هم دستی توانا در شکافتن موضوعها و سنجش اجزا و بررسی ترکیب آنها داشت. همراه رشد علم و فلسفه روش تجزیه و تحلیل هم پیشرفت خاص خود را داشته است و فیلسوفانی نظیر دکارت ضمن رد برخی از روشهای پیشین برگ زرین جدیدی بر نحوه تجزیه و تحلیل و بررسی ها افزودند. انتقاد سازنده یک هنر است؛ هنری که بهترین روش را برای اثرگذاری برمیگزیند و راهکار هم ارائه میدهد. پویایی لازمه جامعه انسانی است. پویایی در هر امری بدون نقد و تفکر انتقادی امکانپذیر نیست.
لازمه نقد و تفکر انتقادی توانایی تجزیه و تحلیل است. بدون تجزیه و تحلیل قادر به بازشناخت و سنجش و یافتن نکات مثبت و منفی موضوعها و عملکردها نیستیم. جامعه بدون دیالوگ انتقادی و بدون آزادی انتقاد و اندیشهورزی و بدون تعامل و گفتوگوی آزاد را دیر یا زود عقلستیزی وعدم تعامل و خشونت و قهر فرامیگیرد و امکان تحولات مسالمتآمیز را با مشکل روبهرو میسازد.
اساس تفکر انتقادی، دقت و نظم منطقی در اندیشه و تفکر است. باید بتوان موضوعی را شکافت، تجزیه کرد و از ترکیب دوباره اجزای آن نتیجه منطقی به دست آورد و آنگاه نظرهای پیرامون آن را نقد کرد و آنچه منطقی است پذیرفت و آنچه غیرمنطقی است به چالش کشید. تفکر پویا و انتقادی آداب و عادات خود را هم بهعنوان مسلمات مطلق و بیچون و چرا نمیپندارد و توانایی درافتادن با عادتهای فکری و بافتههای ذهنی خود را دارد، یعنی باید بتوان با هر آنچه بدون اندیشه و تفکر از محیط خود برگرفته ایم، دربیفتیم و مبارزه کنیم و به کناری نهیم. نباید به عادتها و عقاید و خردهفرهنگهای ناهمسان با زمانه که از راه اُنس و عادت و بدون تفکر و تعقل پذیرفتهایم تا ابد پایبند بود و آنها را از مسلمات پنداشت.
پندارهای بدون تعقل و اندیشهورزی پذیرفته شده میتواند باعث تیرگی ذهن و مانع از تعقل و تفکر پویا شود. استبداد سرکوبگرِ خلاقیت، اندیشهورزی، خردجمعی و نقادی است و به عبث چنین رهنمون میدهند: سلطان یا پیشوا با دلسوزی میاندیشد و بر همه امور اشراق دارد و تدبیر لازم را برای اداره امور جامعه بهکار میگیرد؛ پس لازم به دخالت و نظر شما در اداره امور و تفکر انتقادی شما نیست.خوب و بد حکومتها را باید از همینجا تشخیص داد که آیا حکومت امکان و اجازه تفکر انتقادی و استفاده از خردجمعی و مشارکت عمومی برای اداره امور جامعه را میدهد یا همه را به خُردِ سلطان، پیشوا، اقمار، اعوان و انصارش واگذار میکند. جامعه بدون خردجمعی جامعهای بیمار است.
تحقق تفکر انتقادی و خردجمعی در گروه بحث و جو آزاد است. گاهی مستبدین اجازه نسبی بیان آزاد به صورت فردی را میدهد اما اجازه بنیانگذاری تشکلها و سازمانها و تکثر، اجازه تجمعات اعتراضی، اجازه رسانههای مستقل و آزاد را نمیدهند. این نوعی ترفند استبدادیِ فرار از اجازه تفکر انتقادی آزاد و سازمان یافته است. اقدام جمعی و سازمانیافته است که اصلاحات و تحولات را رقم میزند.