دانی که چیست دولت؟
احسان اقبال سعید - یک روز پس از نخستین طلوع شهریورماه را آغاز هفته دولت در گاهشمار نام نهادهاند. به سبب انفجار دفتر نخستوزیری در سال 1360 و شهادت رئیسجمهور رجایی، نخستوزیر باهنر و دیگر اعضای دولت ابتدای شهریور را به نام هفته دولت نام نهادهاند. مرسوم است که طرحها افتتاح میشوند و مسئولان گزارشی از شدهها و بایستهها به ملت پیشکش کنند و البته نوید دهند که «خبر آمد خبری در راه است» یا خبرهایی خوش از برنامههای در حال انجام یا برکاغذ عرضه میدارند.
واژه دولت اما حضور و ریشهای درازدامن در اذهان پارسیگویان و شاعران این سرزمین کهن داشته است و البته معانی کژتاب و گاه غریب و قریبی به معنای بازآرایی شده در ذهن امروزین را در خاطر میآورد. دولت در معنای دست به دست شدن و توالی در نثر و نظم پارسی و تازی در کار آمده است.«ساقیا پر شد دل از تیمار پر کن جام را/ در کف من نه سه باده دولت ایام را.» دولت البته در معنای حشمت و موفقیت و بخت خوش نیز به کار رفته است و در بیشتر چکامه و متون همین معنا در نظر است: «دریاب کنون که نعمتت هست به دست/کین نعمت و ملک میرود دست به دست.» انگار خاصیت نعمت، دوران و گذران بودن آن است. نعمت چندان نمیپاید و بادهای خزانی از پس و پیش در پی یغمای آنند.«کجا بردی به یغما قلب ما را؟/ چرا نادیده بگرفتی وفا را؟»
آن روزگاران و به رسم سنت عشیره، قبیله و نیز بیداد مهاجمان تیزخنجر و دریدهچشم و سابیده دندان آمده از صحاری، دولت و ملک متزلزل و در معرض بادهای ناموافق بود، پس حاصلش میشد اول دریغاگویی بر خوشیهای گذشته و ایام عدل و آرام و اگر نه آرمانی لیک ایمن بر جان، «ایا شاه محمود کشورگشای/زکس گر نترسی بترس از خدای/ که پیش از تو شاهان فراوان بدند،همه تاجداران کیهان بدند.» دیگر نصیحت و پند بر گذار و فانی و خاک شدن همه چیز و زندگی کردن در لحظه یا عزلتگزینی و در خانقاه اهل خرقه و خنیا درآمدن. «شاه ما از جمله شاهان پیش بود و بیش بود/زانکه شاهنشاه ما هم شاه و هم درویش بود.»
اینها اما برای روزگار قبلتر از برآمدن معانی جدید از برای مردم و مُلک(ضمه بر میم) و البته ملک(فتحه بر میم)، وقتی مردمان از رعیت و بخشی از مایملک و ماترک فئودال به شهروند صاحب حق تبدیل شدند و نیز آدمی که خلیفهالله است و نه بنده خلیفه، و حکمرانی نیز معنای نوینتری یافت. پس دولت شد بخشی از حاکمیت، مستظهر و پشتیبان به آرا و نظرات بیشینه مردمان هر سرزمین، دولت دیگر آن بخت لایزال و ابدمدت نیست که مگر به تیغ و توپی برافتد و باز حمایت و خراجگذاری بر حاکم جدید لازم آید که برگزیدگان خود شهرونداناند و زیر تیغ ارباب قلم، و در آمدن شادنوشی ایام کرونا یا دستافشانی شبانه میتواند نخستوزیران انگلستان و فنلاند را بفرستد پی سماق مکیدن و دیگر هیچ...
باز در روزگار دولت مدرن هم واژه دولت با همان معانی شگرف ادب کهن پارسی در ارتباطاند، دولت در معنای دست به دست شدن و توالی میروند و با رای بازمیگردند و حکومتهای مردمسالار معمولا پس از هشت سال متوالی دیگر رئیسجمهور بازنمیگردد.در معنای بخت و اقبال و کاموری نیز البته که کسب رای و موافقت مردم و مجلس خوشبختی است و امکانی برای ماندن و ابتیاع قدرت به قصد ماندگاری و به انجام رسانیدن خدمت.
با شکلگیری انقلاب مشروطه دولت اما معنای مردمی و ملموستری در ایرانزمین بهخود گرفت. پیش از آن دولت معنای بخشی از دیوان امیری یا بازوی اجرایی اوامر ملوکانه میداد و حتی گاهی برای خوشخدمتی داغ، درفش و «کورشو! دورشو!»ی بیشتری هم در کار میآورد.(به سیاحتنامه ابراهیمبیگ نگاهی بیفکنید و صحنه عبور حاکم یک شهر بیاهمیت و کردار فراشان و دیوانیان! این واژه دیوانیان در معنای جمع دیوها برای آن دوران دقیق و درست انتخاب شده است). مشروطه اما نظام پارلمانی و رای تمایل را وارد ادبیات سیاسی و مراوده میان حاکمیت و مردم میکند. گاه چنان میان مردم و دولت یگانگی حاصل میشود که اوراق قرضه دولت دکتر مصدق را مردمان به جان میخرند و میشوند همراه و همدل، اما نه به حکم «چو فرمان یزدان،چوفرمان شاه» که با ایمان و آگاهی و بر دولتی برگزیده و برآمده از انتخاب و برافتنده با عدم اعتماد و نه تیغ و میخ و تانک!
برای برخی اما نشستن بر منصب دولتداری گاه چنان حیرتانگیز و ناباور رخ میدهد که میشوند تمثال تام و تمام «دولت آن است که بیخون دل آید به کنار/ورنه با سعی و عمل باغ جنان این همه نیست.» به پیروزی امثال ترامپ در ایالات متحده، رودریگو دوترته در فیلیپین و... نگاهی بیفکنید تا بدانیم امان از اینکه دولت مراد بخواهد بر شانه کسی بوسه دهد وین بوسه را با بوسههای ماران بر دوش ضحاک فرسخها فاصله است! آن از عاقبت فریدون در چاه میکند و بوالقاسم میسراید: «سوی لشکر آفریدون شدند/ زنیرنگ ضحاک بیرون شدند.» وین را کر و فر و مدتی صدرنشینی حاصل میآید.آخر این که در گیتی مجال و زمین برای اثر و ثمر محدود است. دولتمندی و دولتمداری فرصتی یگانه است و نعمتی دیریاب که باید قدر نهاد و برای خدمتی ماندگار و آرامش و آسایش جانب خلق در کار آورد که همگان را این زر در چنگ نمیآید. میشود کفران نمود و نعمت را نقمت و گلستان را آتش کرد...چائوشسکو، موسولینی، بنعلی، صدام حسین و... نیز نمونههایی برای تباهی نعمت دولت هستند و باز میتوان گفت: «دریاب کنون که نعمتت هست به دست/ کین نعمت و ملک میرود دست به دست.» و برای یابندگان و نرسیدگان به درب کوشک دولت میتوان قلندرانه و آرام نجوا کرد: «هرگز حسد نبردم بر منصبی و مالی/ الا به آنکه دارد با دلبری وصالی! »و طرف اگر رند باشد میگوید دلبرم همان دولت و دولتداریست.