باز هم صد رحمت به وفای فلافل
علی بدیع (روزنامهنگار)داستان فلافل برای من از روزهای اول جنگ شروع شد، در آن روزها که دوره خردسالی و نونهالی را طی میکردم، خانواده ما به دلیل شرایط کاری پدر و مادرم و تعهد قابلتقدیر آنها، در کل زمان جنگ در اهواز و خوزستان بودیم و با آن سن کم، آن روزها را کاملاً به یاد دارم، اهواز در آن ماههای اول جنگ فقط نام یک شهر را داشت، به یک پادگان بزرگ تبدیلشده بود که ستاد فرماندهی جنگ در آن بود و در کوچه و خیابان بهجز رزمنده و ارتشی و سپاهی و ماشینهای نظامی چیز دیگری به چشم نمیخورد و همین پادگان هر لحظه زیر آتش مستقیم دشمن و بمباران هوایی قرار داشت.
در آن شرایط جنگی شاید و یا قطعاً من و خواهر کوچکترم تنها کودکان حاضر در آن پادگان و شهر بودیم که گاهی پدرم مثلاً برای رفتن به دکتر، ما را به بیرون از خانه میبرد.
در مرکز شهر و خیابانهای پیرامونی چند مغازه ساندویچی بودند که در شهر مانده و به رزمندگان خدمات میدادند و بسیار هم شلوغ بودند، یکی از این مغازههای ساندویچی که در خیابان امام بود، یک نوع ساندویچ عرضه میکرد که تا به آن روز ندیده بودم و از پشت شیشه کاملاً مشخص بود که خیلی مشتری دارد و پدر میگفت اسمش فلافل است، ولی هر بار که اصرار به خرید میکردم او مخالفت میکرد و میگفت جالب نیست و نمیخرید. تا اینکه یکبار کلافه شد و برای اولین بار طعم فلافل را چشیدم و سرآغاز آشنایی من و این خوراکی ارزانقیمت شد که بعدها در بعضی از محلات اهواز به آن ساندویچ آشغالی میگفتند و جالب اینکه از همه نوع ساندویچها حتی ماکارونی! ارزانتر بود و همین عامل استقبال از آن بود.
سالهای جنگ به پایان رسید ولی فلافل جای خود را نه در خوزستان جنگزده بلکه در کل کشور بازکرده بود و امروز در کوچهپسکوچههای آذربایجان و خراسان و ... شاهد فلافل فروشی هستیم. به خاطر قیمت کم و مناسبش محبوب بسیاری از اقشار جامعه ازجمله کارگران و دانشجویان شد. حتی خانوادههای بسیاری بودند که وقتی با درخواست فرزندانشان برای رفتن غذای فوری مواجه میشدند، به فلافلی میرفتند و سروته قضیه به هم میآوردند، البته فلافل لاکچری هم برای طبقه مرفه رخ نشان داد، اول از خیابان انوشه لشکرآباد اهواز تا بهترین نقاط شمال تهران و در قالب سلفسرویس و با مخلفات آنچنانی و حتی کار بهجایی رسید که بسیاری از سفرای کشورهای خارجی و خصوصاً اروپایی برای خوردن فلافل و گرفتن عکس و گذاشتن استوری راهی خیابان انوشه لشکرآباد اهواز شدند. البته در تضاد با آنها هم برخی کارگران برای سیر کردن شکمشان فلافل را با نان اضافی سفارش میدادند.این داستان فلافل ادامه داشت تا همین یکی دو هفته قبل که انقلابی در قیمتها رخ داد و اصحاب کهف را شرمنده خود کرد. کاری به قیمتهای نجومی این روزهای مرغ و تخممرغ و روغن و ... ندارم، داستان ما فلافل است، ولی همین فلافل هم دستخوش تغییرات شد، جدا از گرانی مواد اولیه و جنبی آن، با افزایش غیرقابلباور قیمت نانهای صنعتی، همان نان اضافی ساندویچ فلافل، برای خودش وضعیتی لاکچری شد. خلاصه داستان فلافل هم شکل تراژیکی به خود گرفت و در این شرایط ناگوار تغییر قیمتها، همان فلافل آشغالی دیروز، لاکچری امروز شد. در این چند روز باخبر شدم در خیلی از شهرها ازجمله حومه تهران، ساندویچ فلافل تغییر شکل داده و آن را در نان لواش عرضه میکنند که با کسر نان باگت آن، خیلی قیمتش بالا نرود و باز قشر ضعیف جامعه بتوانند آن را تهیه کنند. دستمریزاد به این فکر بکر که لااقل داستان ما را خیلی پر از آب چشم نکرد. باز هم صد رحمت به وفای فلافل.