اتفاقات ورزشگاه تبریز از نگاهی دیگر
سعید درویشی (روزنامهنگار)همه علل اتفاقات ورزشگاه یادگار امام تبریز در مسابقه تراکتور و پرسپولیس به پانتُرکیسم ربط ندارد. ریشه اهالی آذربایجان ایران، از قوم تُرک نیست بلکه ایرانیانی اصیل هستند که تنها به زبان ترکی صحبت میکنند و این هم دلیل تاریخی دارد. دکتر محمدجواد مشکور در کتاب «نظری به تاریخ آذربایجان و آثار باستانی جمعیتشناسی آن» مینویسد: «حوادث متناوب یکی بعد از دیگری آذربایجان را آماج تهاجمات پیاپی قرار داد. بعد از سلجوقیان، دورِ سلسلهجنبانی ترکان آتابای یا اتابکان آغاز و با نفوذ این اقوام و گسترش زبان ترکی، سیطره زبان آذری محدود و رفتهرفته رو به کاهش نهاد.» این یکی از دهها سندی است که ثابت میکند گویش امروز مردم آذربایجان به زبان ترکی، ربطی به ریشه سرزمینی آنها ندارد، زیرا مردم آذربایجان اصالت ایرانی دارند و در خصوص نام «آذربایجان» نیز باید بدانیم که بر اساس دایرهالمعارف اسلام، دایرهالمعارف ایرانیکا و دیگر منابع، واژه آذربایجان از واژه آتروپات، نامِ ساتراپ (فرماندار) ایرانیِ ماد کوچک در زمان حمله اسکندر به ایران، نشات گرفته است. در واقع، «آذر» تغییریافته «آتَر» (آتش) و «بایجان» تغییریافته «پاتگان» (جایگاه نگهبان) است.حال که روشن شد بین آذربایجانی و ترک تفاوت وجود دارد، برای پرهیز از درازنویسی سریعاً به اصل موضوع پرداخته میشود. آشوب و بلوای ورزشگاه، توسط تعداد زیادی از جوانان به وجود آمد. در همه دهههای گذشته نیز جوانان طرفدار فوتبال به ورزشگاه میرفتند اما این حجم از ناهنجاری، درگیری، فحاشی و حمله دیده نمیشد. پدران این جوانان مثل آنها تا این حد آتشین و دعوایی نبودند، پس این نسل عصیانگر حاصل چیست؟اگر میانگین سنی جوانانی را که در روز مسابقه تراکتور و پرسپولیس مسئول آشفتگی و شورش بودند، 30سال فرض کنیم، بدین معناست که بیشتر آنها متولد نیمه اول دهه 70 هستند. در آن نیمدهه، فکر میکردیم با پایان جنگ تمامی مشکلات حلشده و آینده روشن است. درحالیکه حقیقت نهفته این بود که زیربنای فرهنگ جامعه امروز و مخصوصاً جوانان در حال شکل گرفتن بود، اما کسی متوجه نبود. سپس از نیمه دوم دهه 70 با ظهور دولت اصلاحات که پایهگذار آزادیهای شهروندی در کشور بود، تصور خوشبختی و رفاه در بین مردم تقویت شد. ظهور مطبوعات جسور، افزایش بشقابهای ماهواره در خانهها و موسیقی پاپ شاخصهای نیمه دوم دهه 70 در بخش فرهنگی جامعه بودند. بنابراین کل دهه 70 با نگاهی فاقد آیندهنگری فرهنگی در بین خانوادهها گذشت. در دهه 70، خانوادهها چنان محو تماشای ایران جدید در دوره جمهوری اسلامی بودند که از فرهنگ اجتماعی و پدرسالارانه دهههای پیشین فاصله گرفتند. آن روزها در حقیقت در دوره گذار فرهنگی قرار داشتیم. البته دوره گذار فرهنگی در زمان حکومت پهلوی دوم با رویکرد غربی آغازشده بود که با وقوع انقلاب متوقف شد اما پس از حدود 20سال دوباره و این بار به شکل ایرانی-اسلامی در کشور شروع شد. از جمله نتایج منفی که دوره گذار فرهنگی در ایران داشته مربوط به جوانان است که حاصل کوتاهی دو گروه است: خانواده و حاکمیت سیاسی. خانواده به این دلیل مقصر است که در برابر تغییرات فرهنگی جامعه کم آورد و نتوانست پا بهپای تغییرات پیش برود و طوری در مقابل سرعت تغییرات جا ماند که در مهمترین وظیفهاش برای فرزند، یعنی تربیت، کاری نکرد و نهادینه کردن اخلاق در ذهن فرزند کم سن و سال را به فرهنگ جدید جامعه و فضای باز آن واگذار کرد که عاقبت آن همین درگیریهای بدون پشتوانه عقلی جوانان با تیم میهمان در یک مسابقه فوتبال میشود. میتوان گفت بسیاری از جوانانی که عامل واقعه ورزشگاه تبریز بودند تحصیلات دانشگاهی داشتند یا مشغول تحصیل در یک مرکز آموزشی علمی هستند اما چون در خانواده تربیت درست نشدهاند، مثل یک مجرم بیسواد رفتار میکنند.و اما تقصیر حاکمیت چیست؟ پس از دوره اصلاحات، حاکمیت اصولگرایی چنان بُتی از جوانان ساخت که امروز نه صلاح به شکستن این بت است و نه توانش را دارند. تمجیدهای اغراقآمیز از نسل جوان پس از انقلاب، خدمت به بچههای دهه هفتاد و هشتاد نیست و اگر خیانت نباشد، قطعاً اشتباه است. بخشی از این نسل بهواسطه این ستایشها دچار چنان سردرگمی شده است که تصور میکند هر عملی در جامعه مترادف با انقلابیگری است؛ بنابراین به خود اجازه میدهد در محیط ورزشگاه هر رفتار هنجارشکنی انجام دهد. تا اینجا احدی در حکومت معترض رفتار جوان عصیانگر نمیشود، اما همینکه این رفتارها در قالب مطالبات سیاسی، اجتماعی، آزادیهای سیاسی و ... به خیابانها کشیده میشود، حاکمیت سیاسی و قضایی مقابل نسل جوان موضع سفتوسخت میگیرد و مجازاتشان میکند. رفتار هنجارشکن جوانان امروز ایران در ورزشگاهها نتیجه تربیت نادرست خانوادهها و سیاست غلط از 30سال پیش تابهحال است و البته کفه ترازو به نفع این تفکر دوم سنگینتر است که تصور میکند هر مشکلی با جوانان حلشدنی است، درحالیکه آمار میگوید بخش مهمی از مشکلات جامعه متوجه خود جوانان است که در مسائلی نظیر طلاق برای حاکمیت چالشآفرین شدهاند. این سیاست یک بام و دوهوا در خصوص جوانان کشور، اگر ستم به جوان نیست، پس چیست؟