با سیاوش کسرایی؛ از تهران تا وین
شبان بزرگ امید
فیض شریفی (منتقد و پژوهشگر ادبیات)یکی از تخلصهای سياوش کسرایی (تولد۱۳۰۵ ش ۱۳۷۴ وفات) «شبان بزرگ امید» بود.او از فعالان اصلی فرهنگی حزب توده ایران بود که در کودتای ۲۸مرداد ۱۳۳۲ ممنوع القلم شد.لذا اشعار خود را با نام مستعار «کولی»، شبان بزرگ امید و ...چاپ میکرد. شاعر سال ۶۲ به افغانستان رفت و بعد از مدتی راهی مسکو شد. کسرایی از شاگردان مستعد نيما بود.چند اثر ماندگار بهنامهای پس از من شاعری آید، منظومهی آرش کمانگیر ، رقص ایرانی، بهار میشود ، باور، غزل برای درخت و مهرهی سرخ سروده است و ۱۸کتاب شعر چاپ و منتشر کرده است. سياوش طی نامهای به شاهرخ مسکوب در اواخر عمر از وضعیت بغرنج و مشکلات مالی خود که در مسکو دامنگیر او شده است شکایت کرده و نوشته است: «میگویند بروید همانجا که تابهحال بودهاید .در اینجا به سبب تیرگی مناسبات و درگیریهای من با رفقای حزبی ایرانی، وجهی که صليب سرخ شوروی میپرداخت قطع کردند (کاری که در هیچ کجای دیگر نمیتواند اتفاق بیفتد)...آرزومندم شرايط مناسبی برای بازگشت به ایران فراهم آید که هرچه زودتر از این پراکندگی و ننگ این غربت وهن آور نجات پیدا کنیم.هيچ کلامی قادر نیست که آنچه را ما از پستی و فرومایگی(بهویژه از کسانی که چهرهای دیگر از آنان در خاطرمان ترسیم کرده بودیم ) ديديم و کشیدیم بیان کند.» کسرایی در اول بهمن ۱۳۷۴ به دلیل بیماری قلبی در ۶۹سالگی در وین تن به خاک سپرد. کسرایی در تقسیمبندی از لحاظ زمان از سال ۱۳۲۱ تا ۱۳۵۷ حضوری فعال در عرصه شعر معاصر ایران داشته است. شاعر در دهه سوم شعر نيمايی همراه با توللی، نیما یوشیج، شیبانی، نصرت رحمانی و هوشنگ ابتهاج، با چاپ دفتر شعر (آوا) با شعر مشهور پس از من شاعری آید و شعر حماسی آرش کمانگیر و رقص ایرانی در دهه چهارم همراه و همرکاب نيما، رحمانی، شاملو، اخوان ثالث، فرخزاد و آتشی خود را بهعنوان شاعری حرفهای به جامعهی ادبی ايران معرفی کرد. او در دهه پنجم هم با شعر غزلی برای درخت، جوهره شعری خود را به نمايش گذاشت.کسرایی از لحاظ سبک یک شاعر رمانتیک و سمبولیسم -رئالیسم- اجتماعی و کارگری است.این شکلهای سهگانه سبکی به نحوی در اشعار او میلولند. شعر کسرایی در قالبهای کلاسیک و نيمايی همراه با مضامین سطح سوز سادهانگارانه روشنفکرانه سروده شده است. شعرهای کسرایی از لحاظ فکر و چهره، شاعری حماسی که از اشعار خود دقیقاً بهمثابه سلاحی در برابر نظامهای سلطهگر عمل میکند.در اینگونه اشعار، ادبيات به یک ایدئولوژی آلترناتیوگونه تمامعیار تبدیل میشود. کسرایی فکر میکرد از واژه کار ویژه برمیآید.«پس از من شاعری آید/که من لبهای او را در دهان شعرهای خويش میبوسم .../من او را در ميان اشک و خون خلق میجویم/و من او را درون یک سرود فتح خواهم ساخت.» ادبيات کهن و جدید، بیانی «نه زبانی» چیره و شفاف و پیوندی تنگاتنگ با گذشته و وحدتی ارگانیک با حال دارد.کسرایی شاعری ایماژیست بود که ایماژهای او هم نماد و هم استعاره را در خود میگوارد: «هر شب ستارهای به زمین میکشند و باز این آسمان غمزده غرق ستارههاست.« نمادهای «شب، ستاره و آسمان» سه نماد اجتماعیاند که هر سه استعاره شدهاند. شاعر باوجودآنکه یک شاعر چپ و تودهای است از اسطورهها و نمادهای ملی و مذهبی محمد(ص) آرش کمانگیر، رستم، سياوش سهراب، و غیره در شعر خود استفاده میکند. کسرایی دیدگاهی ضد استعماری و استبدادی و اندیشهای سوسیالیستی داشت و با قلم خود به اندیشههای سیاسیاش سوخت میرساند.نظامها و کشورهای سوسیالیستی شکست خوردند ولی کاپیتالیسم هم ره بهجایی نبرد و کسرایی هم هردو را به چالش کشید و عليه آمریکا و نظام سرمایهداری شاه و حکومت شوروی شعر گفت و ترانه ساخت: «ژاله خون شد خون جنون شد ...سلطنت واژگون...» او سرود جمهوری سر داد:«ای سرود آوران سپيده/ای شهیدان در خون تپیده.../روز سرکوبی استبداد/روز جمهوری و آزادی ست.» و سرود مشهور وحدت: «والا پیامدار محمد/گفتی که یک دیار هرگز به ظلم و جور نمیماند برپا و استوار...»
کسرایی در وین مطلبی نوشت و شعری به نام «مهره سرخ» چاپ کرد و از خطاهای خطیر نیکخواهانی که شیفتگی را بهجای شناخت در کار میگیرند و شتابزده و با دانشی اندک تا مرزهای تباهی میرانند و به خاطر این کار تاوانهای سنگینی میپردازند شکایت کرد.شعر مهره سرخ میراث سالخوردگی شاعر است.او از آرش به سهراب میرسد .آرش از سد مرگ میگذرد و جانهای بیشماری را نجات میدهد، اما سهراب نیکخواه خطر کرده و خطا رفته با خنجری در پهلو کشته میشود: «در چشم نیمروز بر دشت میرود/اسبی خمیده گردن و دم لخت/بیلگام چون مهرهای نشسته به بازوی آسمان/خورشید سرخفام.»