مردم به‌مثابه ریشه‌ها
محمدعلی نویدی (استاددانشگاه)
۱- صفحه اول

۲- سیاست

۳- اقتصاد

۴- جامعه
۵- ویژه شهرستان
۶- فرهنگ و هنر
۷- ورزش
۸- صفحه آخر

2467
جهت اشتراک در روزنامه همدلی ایمیل خود را ثبت فرمائید


وجوه دیگر «عثمان محمدپرست» به روایت هوشنگ جاوید در گفت‌وگو با «همدلی»

از دوتارنوازی تا مدرسه‌سازی

همدلی| علی نامجو:« پیرمرد کلام نافذی داشت و وقتی از ارتباط موسیقی و خدا حرف می‌زد اشک در چشمانش جمع می‌شد. به معنای واقعی کلمه معتقد و مذهبی بود و درعین‌حال، عاشق هنر موسیقی. در طول 9دهه نفس کشیدنش روی این کره خاکی همه هم‌وغمش خوشحال کردن مردمان سرزمینش بود و به همین خاطر هم رفت سراغ شیرین‌نوازی و خواندن ازآنچه شنوندگان را به وجد می‌آورد. در کار خیر یک وزارتخانه تک‌نفره بود و گفته‌اند در ساخت 900مدرسه نقش اساسی ایفا کرد. خط اتوبوس‌رانی خواف مشهد و خواف تهران هم از یادگاری‌های ماندگار اوست که باعث شد بسیاری از جوانان دیارش درس بخوانند و راهی دانشگاه بشوند. عثمان محمدپرست را اگر یک موزیسین بدانیم در حقش جفا کرده‌ایم؛ او غایت هنر بود؛ توجه به مردم و کار کردن برای شادی دل آنان.  هوشنگ جاوید؛ پژوهشگر موسیقی نواحی در رثای او نوشت: «خداحافظ عثمان محمد پرست؛ ایران‌دوست، هنرمند، صحنه را ترک کردی؟ اما با چهار کلاس سوادت و یک دوتار ساده و کمی استعداد آواز، چه کردی! اول خط اتوبوس بین‌شهری راه انداختی تا مردم منطقه محروم خواف در آن زمان به شهرهای بزرگ راه پیدا کنند؛ چقدر مدرک‌گرفته‌ها از این مهر تو تقدیر کردند؟ بعد با کمک دو یار کاشانی و مسیحی‌ات به مدرسه‌سازی در مناطق محروم روی آوردی؛ آن‌ها در زمانه‌ای که هیچ‌کس به این اندیشه‌ها نبود؛ عثمان تو چقدر عاشق بودی مرد! یادم هست که در نخستین همایش چهره‌های ماندگار گفتی: «این سازم مثل خودم پیر شده. حالا از ما چی بر بیاد خدا، میدونه!» یادت باشد جایی گفتی: خداوند جهان هستی را بر مبنای موسیقی آفرید. ما نباید مغلوب تهاجم فرهنگی بشویم. موسیقی برایت حرمت داشت؛ برای همین هرجایی هنرت را عرضه نکردی. در سال۹۰ گفته بودی: ای‌کاش مسئولان فرهنگی در بیان اشتیاق خود به موسیقی دچار تردید نبودند. حالا رفتی و خیال خیلی‌ها راحت شد. از شمس‌اله پونه شنیدم مدیر ارشاد خواف هم رفته سفر! عیبی نیست؛ مردم که هستند، خدایت هم هست. دوتار از تو، دوبیتی از من زار؛ بنالیم، آی بنالیم، آی بنالیم.» برای نکوداشت این هنرمند و خیر نامدار با هوشنگ جاوید به گفت‌وگو نشسته‌ایم. در ادامه بخشی از این گفت‌وگوی مشروح را می‌خوانید:
 اولین ملاقات شما با روانشاد عثمان محمدپرست چطور شکل گرفت؟ اصلاً چرا با او دیدار کردید؟
اولین بار برای اعتراض با زنده‌یاد محمدپرست ملاقات کردم. من نقشی از موسیقی خراسان را در اجراهای او می‌دیدم اما جنس اصلی موسیقی خراسان نبود یعنی کارهای او رنگ و بوی خراسانی داشت اما خراسانی اصیل نبود. از همین نقطه مواجهه ما باهم آغاز شد. ما یکدیگر را در جشنواره‌ای در مشهد دیدیم و همان‌جا به آقای محمدپرست گفتم ما در موسیقی نواحی اختراع نداریم؛ با این توضیح شما چطور می‌گویی که ساز یا یک اثر را اختراع کرده‌ام. از همان زمان مراوده و گفت‌وگوهای ما باهم شروع شد. او خودش ماجرا را برایم از آغاز تعریف کرد. علی‌رغم آنکه خیلی‌ها می‌گویند که عثمان محمدپرست شهرت‌طلب بود و با وصل کردن خودش به این‌وآن می‌کوشید تا معروف بشود، او اصلاً چنین روحیاتی نداشت. اتفاقاً برخی از او و نامش استفاده و سوءاستفاده هم کرده بودند. این پیرمرد در زمانی که باید شهرتش را به دست آورده بود.
لطفاً کمی بیشتر توضیح بدهید...
او پیش از انقلاب توانسته بود از طریق موسیقی به رادیو راه پیدا کند و به شهرت هم برسد. با این توضیح اصلاً لازم نبود که به دنبال شهرت بدود. علاوه بر این، او در جشنواره‌های مختلف بین‌المللی هم شرکت کرده بود و در سطح جهان هم اجراهای مختلفی را به روی صحنه برده بود. او ترانه‌ای به نام معصومه جان معصومه داشت. این ترانه از کارهای روانشاد عثمان محمد پرست بود که از همان زمان خراسانی‌ها با آن آشنایی داشتند و خیلی خوب هم می‌دانستند که چه کسی این اثر را ساخته است. با این توضیح اینکه او در ایام جوانی گمنام بوده و بعد از انقلاب تلاش کرده تا شناخته شود به‌کلی غلط است. خودش می‌گفت در سال‌های جوانی او موسیقی منطقه خواف آن‌چنان‌که امروز به آن نگاه می‌شود پر نبود؛ کارهای مرسوم این منطقه در آن ایام به چهار بیتی، ملاممدخان، علی‌خان و یکی دو آهنگ دیگر محدود می‌شد؛ آوازهایی مثل نواحی را هم به‌صورت چاوشی می‌خواندند. 
 او اصلاً چطور به موسیقی و البته شیوه خودش در دوتارنوازی و خوانندگی رسید؟
زنده‌یاد محمدپرست به‌واسطه علاقه‌ای که به موسیقی داشته، دوتار را از دوستانی که داشته می‌گیرد و بودن اینکه نزد استادی نواختن را بیاموزد خودش شروع به نوازندگی می‌کند. اینکه کسی به‌صورت تجربی دوتار زدن را یاد بگیرد بسیار مشکل است. او دوستی به نام عباسعلی پورصدیق داشت که تار را به شیوه موسیقی ردیفی دستگاهی می‌نواخت. تا جایی که به یاد دارم آقای پورصدیق در این اواخر دف هم می‌زد. آقای محمدپرست به سراغ او می‌رود و می‌گوید می‌خواهم صدای دوتارم را به صدای سه‌تار و تاری که در رادیو نواخته می‌شود، نزدیک کنم. دو سه ماهی زمان می‌برد تا با هماهنگی این دوست بتواند پرده‌های دوتارش را جابه‌جا کند و به صدایی که می‌خواسته، برسد. اتفاقاً سیم دوتارش را هم از آقای پورصدیق می‌گیرد. درنهایت چیزی پدید می‌آید که من نامش را گذاشته‌ام دوتار عثمانی. چون ویژه عثمان محمدپرست است. این دوتار پیش از او در منطقه خراسان جنوبی وجود نداشته است. 
 بنابراین منظور او از اختراع همین بوده است؟
بله؛ یکی از ابداعات او همین بوده است. وقتی شما به موسیقی ردیفی دستگاهی علاقه‌مند باشید و دل‌بسته موسیقی رادیو، وقتی مشغول نواختن دوتار در موسیقی نواحی هستید، دوست دارید این صدا را به صدای موسیقی ردیفی دستگاهی پخش‌شده از رادیو برسانید. در این میان برخی موارد به شیوه نوازندگی هنرمند بستگی دارد. روانشاد محمدپرست در این مرحله بخش‌هایی را به کارش اضافه می‌کند که آن‌ها را هم می‌شود در ردیف شیوه‌های نوازندگی او قرار داد. بنابراین شیوه و سبک نوازندگی عثمان محمدپرست و دوتاری که در دست داشت، خاص خود او بود که رنگی از موسیقی خراسان داشت و رنگی از موسیقی رسانه. او به‌اندازه دانش خودش و البته به‌عنوان هنرورز فعال در عالم موسیقی این مسیر را در پیش گرفت. اگر به او و کارهایش این‌گونه نگاه کنیم او به شیوه و سبک و سیاقی دست پیدا کرد که مخصوص خود او بود. کسی نمی‌تواند این شیوه را محکوم کند بلکه نوعی ابداع بود که او می‌توانست آن را به نام خودش ثبت کند اما ازآنجاکه کمی هم لجباز بود اصلاً به دنبال ثبت این شیوه به نام خودش نرفت. 
 البته به این معنا در موسیقی ردیفی دستگاهی هم شیوه‌هایی داریم که امروز به‌عنوان ردیف هنرمندان مختلف شهرت پیدا کرده است...
دقیقاً درست است؛ بنابراین امروز به شیوه استاد کریمی، میرزا عبدالله، میرزا حسین قلی و دیگران ردیف آنان می‌گوییم درحالی‌که هفت‌دستگاه و پنج آواز باهم تفاوتی ندارند؛ تفاوت در بداهه‌های لحظه‌ای بوده که به یاد هر یک از آنان می‌آمده و شیوه و قرائت هر یک از آنان از ردیف را ساخته است. 
 از نگاه شما عثمان محمدپرست آن‌طور که باید قدر دید؟
او در ازای کارهای خوبی که برای جامعه خودش انجام داد، به‌قدری بدی دید که از حضور در بسیاری محافل متنفر شده بود. یک‌بار از او پرسیدم چند شاگرد تربیت کرده‌ای و او پاسخ داد من فقط یک شاگرد دارم و آن‌هم آقای شمس الله پونه است. گفتم فرزندانت چه و پاسخ داد اصلاً به فرزندانم گفتم که به سمت موسیقی نیایند و به فکر خدمت به مردم از راه‌های دیگری باشند مثل فعالیت درزمینه اتوبوس‌رانی و...
 از اتوبوس‌رانی نام بردید و به یاد بخشی از نوشته شما افتادم که به یاد او در کانال تلگرامتان منتشر کردید؛ ماجرای راه‌اندازی خط خواف به مشهد و بعدتر خط خواف به تهران چه بود؟
اواخر دهه سی و اوایل دهه چهل او تصمیم می‌گیرد خط اتوبوس‌رانی خواف به مشهد را راه‌اندازی کند؛ در آن ایام مردم منطقه دسترسی بسیار سختی به مرکز استان داشتند و همین موضوع سبب بروز سختی‌های زیادی در زندگی آنان بود. عثمان محمدپرست با یکی دو نفر تصمیم می‌گیرد اتوبوسی تهیه کند و آن را بگذارد برای جابه‌جایی هرروزه مردم از خواف به مشهد. بعد از مدتی سندیکا یا اتحادیه اتوبوس‌رانان در مسیر فعالیت او در این زمینه سنگ‌اندازی می‌کنند و اجازه کار به او را نمی‌دهند. آقای محمدپرست هم به استاندار نامه می‌نویسد و بعد هم به دیدار او می‌رود و ماجرا را برای او تعریف می‌کند. او می‌گوید که ما در شهرستان خواف دسترسی به مرکز استان نداریم و حالا هم که اتوبوسی فراهم کرده‌ایم تا مردم را به مشهد جابه‌جا کند جلوی پای ما سنگ‌اندازی می‌کنند. بدخواهان وقتی می‌بینند که او در زمینه کاری که آغاز کرده ثابت‌قدم است مجبور می‌شوند تا حدی با او کنار بیایند اما نیمی از صندلی‌های اتوبوس را به‌عنوان باج از او می‌گیرند و شرط می‌گذارند که باید نصف صندلی‌ها را به مسافران اختصاص بدهد و بقیه صندلی‌ها تا نیمه‌راه خالی باشد تا آنان در مثلاً سبزوار مسافران خودشان را بدون پرداخت هزینه به او سوار کنند. کار تا مدتی به همین شیوه پیش می‌رود تا اینکه اتوبوس دوم هم خریداری می‌شود و در ادامه او خط خواف به تهران را هم راه‌اندازی می‌کند و از این طریق بسیاری از جوانان منطقه که می‌خواستند سواددار بشوند بعد از گرفتن دیپلم راهی تهران می‌شوند و به دانشگاه می‌روند و مسیر تحصیلشان در دانشگاه با همین خط اتوبوس‌رانی هموار می‌شود. به همین خاطر هم بسیاری از مردم منطقه خودشان را مدیون عثمان محمدپرست می‌دانند. 
 به مدرسه‌سازی او در کنار دو یار او که یکی اهل کاشان بود و دیگری نه مسلمان که مسیحی بود، برسیم...
بله؛ او به همراه دو تن از دوستانش انجمنی با نام «یاری» راه‌اندازی می‌کند و در روزگاری که هیچ‌کسی به فکر مدرسه و مدرسه‌سازی نبود پا در مسیری می‌گذارد که واقعاً مایه افتخار است. عثمان محمدپرست و دوستانش در طول چند سال 900مدرسه می‌سازند. باورتان می‌شود؟
 ساخت این تعداد مدرسه شاید از آمار مدرسه‌سازی نهاد و ارگان‌هایی که برای این وظیفه بودجه‌های قابل‌توجه دارند هم بیشتر است. موافقید؟
بله؛ دقیقاً. حالا شما فکر کنید این‌همه هنرمند که ادعاهای عجیب‌وغریبی هم دارند امروز می‌توانند ادعا کنند که با وجود دسترسی به شبکه‌های اجتماعی و شهرت‌هایی که مدیون همین شبکه‌ها هستند می‌توانند به یک‌دهم این عدد حتی نزدیک بشوند؟
 ماجرای اجرای روانشاد محمدپرست با زنده‌یاد شجریان در طالقان چه بود؟
اتفاقاً آن برنامه هم در یکی از جلساتی که او و به همراه دوستانش برای مدرسه‌سازی در طالقان داشتند، شکل گرفت. دوستانش او را در بسیاری از جلسات با حضور خیرین دعوت می‌کردند و او هم برای اینکه عموم را به وجد بیاورد برایشان دوتار می‌زد و می‌خواند. یک‌مرتبه برای ساخت مدرسه‌ای در طالقان او را به این شهر می‌برند و به‌صورت اتفاقی مرحوم شجریان هم آنجا حضور داشته است. آقای محمدپرست شروع می‌کند به دوتارنوازی و آن‌طور که خودش روایت می‌کند چون در مایه ماهور می‌نوازد آقای شجریان تعجب می‌کند و به وجد می‌آید. به همین دلیل هم آن‌چنان‌که در فیلم آن برنامه هم مشخص است به آقای محمد پرست می‌گوید به نواختن ادامه بدهد و او هم همراهش شروع به خواندن می‌کند. 
اگر دقت کنید می‌بیند که این کار هم بدون هیچ برنامه‌ریزی و در یک اتفاق تصادفی رخ می‌دهد و فیلمش الآن برای همه قابل‌دسترسی است. عثمان محمدپرست در همه زندگی همین‌طور بود و برخلاف ادعای بسیاری هیچ‌کدام از کارهایش با برنامه‌ریزی و در جهت کسب شهرت نبود؛ او آن زمانی که باید به شهرت دست پیدا کرد و همان‌طور که خودش می‌گفت در ادامه هم هدفش خوشحال کردن مردم بود. هر جا هم که می‌رفت دلش می‌خواست مردم را خوشحال کند و به همین خاطر دست به ساز می‌برد؛ زنده‌یاد محمدپرست هیچ ادعایی نداشت و آدمی ساده‌دل و مهربان بود. کاش قدرش را بیشتر می‌دانستند. 
 با توجه به توضیحاتی که دادید، زنده‌یاد محمدپرست برخلاف بسیاری از استادان پیشکسوت در عرصه موسیقی نواحی خوشبختانه ازنظر مالی مشکلی نداشت. درست است؟
بله؛ او فقط از اینکه مسئولان به او و دیگر پیران هنر این سرزمین توجهی نداشتند ناراحت بود. البته در اواخر عمرش ناگهان از پا افتاد و فرزندانش در ایام کرونا به‌سختی از او مراقبت می‌کردند. آن‌ها هم در گفتگو با من توضیح دادند که در طول این سال‌ها دریغ از یک تماس تلفنی از سوی یکی از مسئولان و پرسیدن احوال پدرشان. 
 تا آنجا که میدانم شما کتابی هم حاصل گفت‌وگو با روانشاد استاد عثمان محمدپرست آماده کرده‌اید. این کتاب به گمان خودتان چه زمانی منتشر خواهد شد؟
همان‌طور که فرمودید کتابی در قالب گفت‌وگو با استاد محمدپرست آماده چاپ کرده‌ام که از سوی حوزه هنری باید بیرون بیاید. در این کتاب علاوه بر گفت‌وگوی خودم با روانشاد محمدپرست همه مطالب و سخنان او در رسانه‌ها و روزنامه‌های مختلف را هم آورده‌ام که «خنیاگر تنها» نام دارد.