اعتراضات معلمان و ارائه یک پیشنهاد
مسعود صفایی مقدم (استاد فلسفه تعلیم و تربیت)در خصوص اعتراضات اخیر معلمان عزیز و نحوه مواجهه با خواسته های آنان، نکته ها و پیشنهادی تقدیم می شود، باشد که موردتوجه مسئولان محترم قرار گیرد:
۱- این جانب مدت هاست که در احوال جامعه خود می اندیشم و هرچه عمیق تر می شوم با روشنی بیشتری ردپای یک آموزش وپرورش بدحال را در حال بد جامعه می بینم. مدیران ما خوب نیستند چون آموزش وپرورش خوبی نداریم. دانشگاه های ما خوب نیستند، چون
آموزش وپرورش خوبی نداریم.
بازار خوبی نداریم چون آموزش وپرورش خوبی نداریم، حتی اگر می بینید که خانواده های ما و به خصوص خانواده های جوان ما، با مشکلات خانوادگی زیادی دست به گریبان هستند رد پای آموزش وپرورش ناکارآمد را در آن می بینیم.
اما چرا آموزش و پروش ما چنین ناکارآمد شده است؟ در یک کلام، چون رکن رکین آموزش وپرورش که معلم است ناخشنود است. نمی خواهم همه علل ناکارآمدی را به این یک عامل محدود کنم، اما در اهمیت این عامل هرچه گفته شود کم است.
اگر بهترین برنامه های آموزشی و تربیتی هم داشته باشید، اما اگر معلمان شما ناخرسند باشند و حال خوشی نداشته باشند، آن برنامه ها
مفید فایده ای نخواهند بود و ما مدت هاست که معلمان خود را فراموش کرده ایم؛ نه تنها فراموش بلکه منزلت اجتماعی آنها را مخدوش
کرده ایم. کارایی را از آنها ستانده ایم. به امری حاشیه ای تبدیلشان کرده ایم. تجربیات ارزنده آن ها که در جریان آموزش های طولانی مدت
به آنها دست پیدا کرده اند، در برنامه ریزی های آموزشی و پرورشی به کار گرفته نمی شوند و با این کم توجهی ها آن ها را مأیوس کرده ایم. از لحاظ معیشتی نیز آن طور که باید و شاید به آنها رسیدگی نکرده ایم. آموزش وپرورشی که معلمان آن برای گذران زندگی ناچارند چند شغلی پیشه کنند نمی تواند منشأ خیر برای جامعه باشد. بدتر این که گویا مدیران جامعه، آن طور که باید از ناخوشی و ناخرسندی معلمان
دل نگران نیستند. گویا نمی دانند که بذر خرسندی جامعه دل شادمان معلمان است. جامعه سالم محصول مدرسه هایی است که معلمان آن راضی و خوشنود هستند. معلمان خشنود و خرسند هستند که با عشق و علاقه ای که به حرفه خود دارند تمام لوازم منطقی کارآمدی را در خود جمع می کنند، از دانش گرفته تا بینش و مهارت های روزآمد. در اهمیت کار معلمی همین بس که کمتر می توان دید که در خاطرات
انسان های موفق ذکری از یک یا چند معلم خوبی که داشته اند نیامده باشد، معلمانی که بذر موفقیت را در دل و جان آنان کاشته اند و از آن ها بزرگ سالانی ساخته اند که بشریت را وامدار خدمات خود کرده اند.
۲- پس از چند گاهی که از اعتراضات معلمان گذشت، واکنش مجلس محترم در مواردی با برخوردهای نادرست و غیرقابل قبولی همراه بود. مصوبه ای را گذراند که فقط بخشی از خواسته های آنان را تأمین کرد. عدم تأمین همه یا لااقل بیشتر خواسته های معلمان به تداوم اعتراضات آن ها انجامید و چه بسا که همچنان ادامه یابد؛ اما چرا مجلس علیرغم نقش حیاتی معلمان در داشتن یک جامعه سالم به همه خواسته های آنان پاسخ مثبت نداد؟ انصاف حکم می کند که دست تنگی دولت و ناکافی بودن بودجه را در این امر دخیل بدانیم. دخل کم و خرج بسیار است. مسئولان اقتصادی در پی آن هستند که این درآمد محدود به مناسب ترین شکل توزیع شود. پرسش اصلی این است که مناسب ترین شکل توزیع این منابع محدود کدام است؟ کدام بخش باید در جریان تخصیص منابع محور قرار گیرد؟ به نظر می آید وقت آن رسیده است که با گذشت بیش از 40 سال که از انقلاب به خود بیاییم و بخش آموزش وپرورش را محور قرار داده و آن را اساس توسعه قرار بدهیم. امروزه بر بیشتر اندیشمندان مسجل شده که ریشه نابسامانی های کشور مشکلات اقتصادی نیست. حتی مشکلات اقتصادی مملکت هم ماهیت اقتصادی ندارند بلکه ماهیت تعلیم و تربیتی دارند.
۳- اگر آموزش وپرورش محور توسعه کشور شود خرسندسازی معلمان در اولویت قرار می گیرد؛ اما منصفانه باید پذیرفت که پیچیدگی مسائل اجتماعی به گونه ای است که می توان به مدیران اجتماعی حق داد که نسبت به پیامدهای اجتماعی این به اصطلاح شیفت پارادایم جدی در تعیین اولویت ها در تنظیم بودجه نگران باشند. ممکن است اولویت دادن به آموز ش وپرورش، دیگر بخش های سرمایه گذاری و بالطبع گروهی از مردم را برای مدتی دچار مضیقه کند. راهکاری که در این رابطه به ذهن می آید این است که مسئولیت این تصمیم را به عهده خود مردم یا به تعبیری ذی نفعان نهاد. به این معنا که طی انجام یک رفراندوم رسمی از مردم پرسیده شود که آیا موافق این تغییر اساسی در جهت گیری مدیریت جامعه هستند یا خیر. چنانچه مردم موافقت خود را اعلام کردند در آن صورت فرصت برای یک جراحی و درمان اساسی اجتماعی فراهم می شود. در آن صورت است که معلمی و اشتغال به کارهای تعلیمی و تربیتی در صدر مشاغل دیگر قرار می گیرد و جامعه در نهایت تبدیل می شود به یک اجتماع آموزشی، پژوهشی و پرورشی. بدون شک توسعه عمیق و دیرپا حاصل این اصلاح جهت خواهد بود؛ اما این پرسش کماکان مطرح است که آیا زمینه اجتماعی برای پیاده سازی این ایده فراهم است؟ شواهد نشان می دهد که جامعه ما علیرغم همه مشکلاتی که دارد آمادگی پذیرش این پیشنهاد را دارد؛ اما این شواهد کدام اند؟
۴- الف: شواهد نظری و فرهنگی
آیا جامعه ایران از لحاظ فرهنگی و تاریخی هاضمه مناسب برای پذیرش این ایده را دارد؟ آیا مردم ایران از منابع فرهنگی پشتیبان برای این ایده برخوردار هستند؟ ایران پیش از اسلام برخوردار از یک فرهنگ دانش پرور فاخر بوده است. یک بررسی اجمالی در منابع ایران پیش از اسلام این معنا را تأیید می کند. ایران پس از اسلام نیز با بهره مندی از ارزش های معنوی آخرین دین الهی بنیان های فرهنگی خود را تقویت کرد. اسلام از همان ابتدا تعلیم و تعلم را در صدر نشاند، آزادی اسیران جنگی را در مقابل آموزش خواندن و نوشتن قرار داد. خداوند و پیامبر خود را در کسوت معلم معرفی نمودند. شعرای ما، از رودکی گرفته تا فردوسی و سعدی و حافظ و مولوی، همواره بر منزلت والای معلم تأکید داشته اند. انقلاب اسلامی ایران که سرآغاز شکل گیری یک ایران جدید است نیز امری اساسا فرهنگی بود. رمز پیروزی سریع انقلاب و حضور سراسری مردم در آن به دلیل ماهیت ارزشی و فرهنگی انقلاب بود. امام خمینی در همان اوان انقلاب فرمودند باید همه ایران را مدرسه کنیم؛ یعنی ایران باید تبدیل می شد به یک جامعه سراسر علمی و آموزشی. چنانچه این خط فکری دنبال می شد تمامی پروژه ها می بایستی یک پیوست فرهنگی و علمی می داشت.
علم و علمآموزی و همه شئون آن، ازجمله معلمی و اشتغالات مربوطه باید در کانون برنامههای توسعهای قرار میگرفت؛ یعنی در امر بودجهنویسی اول باید تمامی نیازهای آموزشوپرورش، منجمله حقوق مادی و معنوی معلمان، تمام و کمال تأمین میشد و بعد مابقی به بخشهای دیگر اختصاص مییافت. این به معنای پذیرش یک دوران ریاضت کشی در بخشهای غیر آموزشی و پرورشی بود که خود مردم با آگاهی کامل و برحسب آرمانهای بلند فرهنگی خود آنها را اختیار کرده بودند. توجه داشته باشیم این پیام امام ترجمان روح آرمانخواه جامعه آن روز بود. پس با این اشارات میخواهم بگویم که روح جامعه ایرانی با این ایده آشناست و ریشه در گذشتههای فرهنگی او دارد.
ب- شواهد عینی و رفتاری:
دسته دیگر از شواهد رفتارهایی است که مردم ایران در زندگی روزمره خود با امور آموزشی و پرورشی دارند. این شواهد در زمینههای مختلفی قابلمشاهده است:
جهتگیری رفتار اقتصادی خانوادهها:
نسبت هزینههای آموزشی در سبد هزینههای هر خانوار بالاست. بهعبارتدیگر، خانوادههای ایرانی، بهخصوص طبقه متوسط که با مشکلات اقتصادی زیادی نیز دستبهگریبان هستند و بخش مهمی از درآمدهای خود را صرف تحصیل فرزندان خود میکنند. بهروشنی میتوان دید که تحمل شداید زندگی به نفع فراهم کردن شرایط بهتر برای تحصیل فرزندان امری است که موردپذیرش قاطبه خانوارهای ایرانی قرار دارد.
این بدین معناست که امر تعلیم و تربیت برای ایرانیان از جایگاه بالایی برخوردار است. با این زمینه میتوان گفت که برای بیشتر خانوادههای ایرانی در اولویت نهادن آموزشوپرورش و تأمین نیازمندیهای نظام آموزشوپرورش از سوی نظام اقتصادی کشور امری قابلقبول خواهد بود، ولو اینکه بخشی از فشارهای اقتصادی ناشی از این تصمیم به خود آنها وارد شود.
جهتگیری رفتار اقتصادی ثروتمندان و خیرین در انجام کارهای عامالمنفعه:
مهمترین بخشی که کمکهای خیرین و متمولان جامعه را به خود اختصاص میدهد بخش آموزشوپرورش است. مردم ایران در اینکه مدرسهسازی و کمک به ارتقای آموزشوپرورش از اعمال صالحهای است که خیر دنیا و آخرت آنها را در پی خواهد داشت تردیدی ندارند.
به همان صورت طبقات اجتماعی که از تمول مالی کمتری برخوردار هستند نیز در شرایط دشوار، مثل شرایطی که پاندمی کووید19 ایجاد کرد، به شکلهای مختلف به نهاد آموزشوپرورش کمک کردهاند، بهگونهای که برخی از این مردم نذرهای شرعی خود را به تأمین بخشی از نیازمندیهای مدارس و دانش آموزان اختصاص دادهاند. این مردم آمادگی پذیرش این امر را دارند که بخشی از مشکلات ناشی از مبنا قرار دادن آموزشوپرورش در برنامهریزی کلان توسعه کشور را تقبل نمایند.
توسعه مدرکگرایی:
توسعه مدرکگرایی در جامعه ایران امری است دوسویه. یکسویه آنکه معمولاً موردتوجه قرار میگیرد سویه سیاه آن است؛ اما این امر سویه روشنی هم دارد.
اینکه حرص و ولع عجیبی در میان مدیران و حتی روحانیان برای اخذ مدارک دانشگاهی مشاهده میشود درعینحال که در بادی امر به نظر مشمئزکننده میآید، اما در بطن خود حاکی از این است که در جامعه ایران عناوین دانشگاهی منزلت آفرین هستند.
تأیید عملی این موضوع از طرف این دسته از مدیران نشان میدهد که منزلت والای علم و دانش و تمام نهادهای دانشی در جامعه ایران امری است قطعی که تاکنون از فرهنگ ایرانی بازستانده نشده است
برخلاف جوامع سرمایهداری که در آنها پول و ثروت منزلت آفرین هستند در جامعه ایران خوشبختانه هنوز دانشی مردان، به تعبیر فردوسی، از دیگر طبقات اجتماعی منزلت افزونتر و مرجعیت بالاتری دارند. این سرمایهای است که نباید آن را دستکم گرفت. بلکه باید در اتخاذ سیاستهای توسعهای از آن استفاده کرد.
مخلص کلام:
با این توضیحات مختصر به نکته اصلی برمیگردم که آموزشوپرورش و تمامی ارکان آن منجمله معلمان گرامی باید در اولویت اول قرار گیرد.
تأمین نیازهای بخشهای دیگر در سایه بخش آموزشوپرورش دیده شود. حتی بخش امنیت نیز باید در ذیل بخش آموزشوپرورش دیده شود. مردمی که از یک نظام آموزشی فرهیخته فرهیختگی آموختهاند از همه ارکان جامعه پاسداری میکنند.
همچنان که در دوران دفاع مقدس نسل جوانی که هنوز از آرمانخواهیهای انقلاب فرهنگی اسلامی خود فاصله نگرفته بودند و از آن فضای فرهنگ متعالی تغذیه میکردند توانستند با دستهای خالی امنیت کشور را تأمین کنند.
جوانانی که عمدتاً از اقشار کمدرآمد بودند اما چون آینده را در بستری از فرهنگی متعالی روشن و امیدبخش میدیدند با بذل جان خویش برای جامعه خود امنیت آفریدند. باید به این داشته فرهنگی و تاریخی برگشت و ارزشهای فرهنگی و دانشی را در صدر نشاند. به اعتقاد نگارنده ملت بزرگ ایران مجوز این کار را به مسئولان خواهد داد و با این کار آینده خود و فرزندان خود را بیمه خواهد کرد.