همزیستی با تصادفات جادهای
علی داریا (شاعر و عکاس)- امان از دست تو استراگون! باز چه شده؟ چقدر این پاپیون به این سر طاس تو نمیآید. این کت دراز بیقواره چیست پوشیدهای، نکند سر پیری به فکر معرکهگیری و عقد و خواستگاری و این حرفها افتادهای!؟
- نه ولادیمیر!! آینه دق، استاد کور کردن استعدادها و خلاقیتهای مشعشع من!!
- مشعشع؟! این دیگر اصلا به این پاپیون عاریهای و مسخرهات نمیآید، حالا بنال ببینم باز چه سوژهای کوک کرده ای.
- من سوژهای کوک نکردهام. سوژه خودش آمده مثل خوشه انگوری به ذهن تب زدهام آویزان شده و مرا کوک کرده است. از تو چه پنهان دیروز تصمیم گرفته بودم مثل شکارچی پروانهها به شکار معنای زندگی بروم و نقبی هم بزنم به ریشه برخی بیاخلاقیها و ناتابآوریها و کم حوصلگیها اما از سر تصادف فکر کردم بهتر است درباره ریشهشناسی لغتها با تاکید بر کلمه تصادف تحقیق و سخنرانی نمایم.
- سخنرانی! چه مسخره، کجا، برای کدام مخاطب و درباره چه موضوعی؟
- درباره معنای کلمه تصادف، حجم تصادفات جادهای و راه حلهای پیشگیرانه ...
- نه! میبینم که مصمم هستی! ضمن اینکه دردی است واقعا.
- برخی آمارها از این حکایت دارد که درجایی که من وتو زندگی میکنیم از نظر آمار تصادفات اگر در صدر جدول نباشد در رده هفتم یا هشتم هست!
- این را که دیگران هم گفتهاند! تو چه حرف تازهای میخواهی بزنی!؟
- من معتقدم آنچه میخواهیم بگوییم اهمیتی کمتر دارد از فرم و تکنیک گفتن، بنابراین باید در فرم نوآوری کنیم.
- و حتما با ایجاد ابهام و ایهام و پرسش؟
- خیر، کمال سادگی و پرهیز از پیچیدگی لفظی و معنوی با غور و تفحص در معانی لغات.
- جالب است. راستش استراگون توانستهای ذهن مرا دستکاری کرده و کنجکاویام را تحریک کنی، لطفا بیشتر توضیح بده!!
- ببین ولادیمیر عزیز!! من وقتی واژه قابلمه را به کار میبرم چه چیز را در ذهنت تداعی میکند؟!
- قابلمه، خوب معلوم است این را هرکسی میداند.
- بلی، ظرفی دارای در یا سر که در آن غذا میپزند، نگهداری میکنند و... وقتی میگوییم تصادف: اتفاق،حادثه، برخورد، تصادم، رخدادی اتفاقی و حتی نادر به ذهنمان متبادر میشود که موجب خسارتهای جانی و مالی میشود. توی ذهن ما افزون بر اتفاقی بودن، نادر بودن هم هست، تکرار و فراوانی آن نشانههای وجود نقصانهایی است که نیازمند آسیبشناسی و درمان است.
- درست است و راه درمان چیست؟
- راه درمان اول پذیرش و شناخت درد و تبدیل آن به یک مسئله است.
- پذیرش حتما و الزاما به معنای عادت کردن نیست.
- دقیقا به معنای احساس درد، درک درد، شناخت عمیق و در جستوجوی راه حل و درمان درد بودن است، وقتی جامعهای به عارضهای مثل گستردگی تصادفات عادت میکند، به خسارتهای جانی، مالی، روانی و اجتماعی آن تن میدهد و در پی درمان برنمیآید به این میماند که به نوعی همزیستی با درد، عادت به درد و پذیرش ایستا منفعلانه درد تن داده است، گویی بدون اعلام، به جای ایمنسازی و انجام هراقدام پیشگیرانه به نوعی وزارت تصادفاتی تشکیل داده است که تنها آمار تصادفات، تلفات جانی و مالی را اعلام و حداکثر با بازماندگان حادثه اعلام همدردی مینماید.
- این امر خطا ممکن است درباره هر پدیده اجتماعی پیش بیاید.
- بلی به عنوان مثال فرض بفرمایید درباره کرونا به جای تلاش و تکاپویی که به درستی هرچند به کندی، برای تامین و تولید واکسن و مصون کردن جامعه انجام میدهیم بیاییم فقط به اعلام آمار و ارقام مبتلایان، معالجهشدگان و جان سپردگان بپردازیم و تنها به بهبود و توسعه امکانات و بهداشت کفن ودفن درگذشتگان (که صد البته ضروری است اما کافی نیست) بپردازیم.
- خلاصه مطلب و به عبارتی جمعبندی این سخنرانی مفروض و البته کم مخاطب تو چیست؟
- اصلاح روشها در مواجهه با پدیدههایی که مزمن یا اپیدمی شدهاند، تقویت نگرش عالمانه و آسیبشناسانه و روزآمد با این پدیدهها، بهرهگیری از تجربیات کشورهای دوست که با سنخیت فرهنگی بیشتری دارند، تلاش در کاهشی کردن آمار تصادفات و تبعات جانی و اقتصادی آن از طریق سازوکارهای قانونی و سایر روشهای ایمنسازی.
- سوال آخر: این پاپیون و آن کت بلند کجای این ایدههای معقول قرار دارد؟!
- پاسخ من: به اینکه چه کسی حرف احیانا درستی را میزند توجه نفرمایید، لطفا به مضمون و محتوای حرفها توجه کنید.
- پس فقط فرم نیست که اهمیت دارد، محتوی هم واجد اهمیت است.
- اما چگونه گفتن همچنان واجد اهمیت بیشتری است.