مردم به‌مثابه ریشه‌ها
محمدعلی نویدی (استاددانشگاه)
۱- صفحه اول

۲- سیاست

۳- اقتصاد

۴- جامعه
۵- ویژه شهرستان
۶- فرهنگ و هنر
۷- ورزش
۸- صفحه آخر

2467
جهت اشتراک در روزنامه همدلی ایمیل خود را ثبت فرمائید


نقد و نظری بر اشعار مسعود سیفی

لالایی عقربه‌ها می‌بردمان

فیض شریفی (منتقد و پژوهشگر ادبیات)

سیفی شاعری است حرفه‌ای، شجاع و توانا و تا بن دندان  مسئول و متعهد که در همه‌ قوالب شعر می‌گوید و خوب هم می‌گويد: ‌‌‌«مثل کشیدن طنابی از چاه/که دستی آن سوی طناب را گرفته باشد/یک دست تنها بیتن/که پشت اش نوشته است/من یک تنام اما/هفت میلیارد تن دوستات دارم...‌‌‌». زبان سیفی رام است و آرام مثل نسيم؛ نسیمی که طوفانی در آن نهفته است: ‌‌‌«مثل رمه، رمیده دل و هوش و هرچه هست/هر گرگ و ميش، پلک شب و روزمان پرا/هربار خواستیم به فردا سفر کنيم/خورشید بد برآمد و ما خوابگردها.../حالا شبيه عقربه‌‌ای رفته روی مین/بک پا معلقایم و یک پا ...مانده‌ تا‌‌‌».
به هرکدام از اشعار شاعر در هر قالبی که نگاه‌ کنید، سهل، سادگی، صمیمیت و طنز تلخ و عميق او را می‌بینید. به چند بیت از ‌‌‌«غزلترانه‌‌‌»‌های شاعرانه سیفی نگاه کنیم: ‌‌‌«کدوم یلدا زمستون و به این ناشتایی دعوت کرد/که فنجونای ناخورده به نیم خالی عادت کرد/و نون و چای شیرین یا همون صبحانهی ملی/چطوری با شکرخواب غلیظ صبح بیعت کرد.../سر هر شاخه‌‌ای هستی لب هر سايه‌بون، یادت -/نره با باد از آزادی نمی‌شه هيچ صحبت کرد...‌‌‌». سیفی یک شاعر سمبولیستی است‌. معمولا کلماتی چون ‌‌‌«زمستان‌، صبح، سپیدی، پاييز، باغ، شاخه‌، کلاغ، پرستو، چلچله، مترسک،‌ هامون، پل،...‌‌‌» در هیأتی نمادین ظاهر می‌شوند. نمادها و استعاره‌ها عموماً نيمايی‌اند و در ابعادی اجتماعی و سیاسی ظهور کرده‌اند. این نگاه سیاسی و اجتماعی گاهی با تلمیح یا باستان‌گونگی و واژگان اسطوره‌ای هماهنگ و همپوش می‌شود:‌‌‌«از پشت چارهزاره از شب ویران/ققنوس به خاکستر خويش است ایران/دی ماه رسید و موسم خاموشی‌ات/زرتشت چراغ دیگری برگیران‌‌‌». سیفی وقتی در شکل شعر سپيد به این مضامین رو می‌کند، بار و بارم تزئینات صوری‌اش افت می‌کند: ‌‌‌«در این همه چرخ، چرا با تو رو به رو نمی‌شوم همگور گم شده‌؟/هاشور می‌خورند روز و شب/ سیاه سفيد، رگه رگه/دورادور سربی می‌زنيم/خاکستر می‌شویم/این خواب رفتنی‌ست/لالایی عقربه‌ها می‌بردمان‌‌‌». سیفی در اشعار خود، بی‌پیرایه آغاز می‌کند و کم‌کم از وزن به سمت شعر و به سوی عمق می‌رود و لرد می‌بندد. شکل سوم ‌‌‌«خاکستر و ققنوس‌‌‌» را می‌توانیم در شعر بعدی از این شاعر پرتکنیک بنگریم: ‌‌‌«گرچه‌ حتا چراغ پرنوری هم نباشی همین قدر کافی است که بسوزی به روشنی تمام،  ققنوس باز آفریده شوی...‌‌‌» 
سیفی شاعری است زبان‌باز با گنجینه لغات فراوان که هم در مصراع‌های بلند و هم کوتاه‌ تبحر دارد. سرودن مصراع‌های کوتاه به این لون ساده نیست: ‌‌‌«ابرهای سترگ پرباران/چترهای ستبر در باران/رد پاهای شسته ی گم راه/کفش و پوشاک نیمه‌‌‌تر باران .../روزهای چراغروشن رو/جاده‌‌های پر از سفر، باران .../پای شومینه ات تو گرم بمان/فال در قهوه ات شکرباران‌‌‌». یکی از شاخصه‌های شعری مسعود سیفی برسازی ترکيب‌های تصویر بکر و مدرن است‌: ‌‌‌«حلول حل، شبهه‌ی دو آينه، تناسخ گذشته‌ها، خاطرات پوچ کپک زده، پشت سکوت‌های پرعربده، دوربين نظرسنج روزگار، شکر خواب غليظ صبح،..‌‌‌». اغلب‌ این ترکيب‌های تصویری، استعاری‌‌اند و استعاره هماره شاعر را  سمت یک فضای سوررئال می‌برد.