نگاهی به چالشهای کلامی اصلاحطلبان درباره میزان مشارکت در انتخابات
کدام اصلاحات، کدام مردم؟
همدلی| قصه انتخابات به سر رسید، اما جنگ اصلاحطلبان بر سر اینکه چگونه باید در زمین قدرت سیاسی ایران بازی کرد، به سر نرسیده است. اخیرا سعید حجاریان در توئیتر خود نوشت: «اصلاحات صندوقمحور مُرد! اما قبل از تدفین شکوهمند باید به اتاق تشریح برده شود تا علت مرگ روشن شود. آیا مرگ به علت کهولت سن بوده است یا میتوان رد پای قاتل یا قاتلانی را پیدا کرد؟» به نظر میرسد این توئیت او کنایهای به عدم اقبال عمومی به گزینه مورد حمایت جریان اصلاحات در انتخاباتهای ریاست جمهوری و شورای شهر تهران بوده است. موضوعی که با مخالفت برخی از چهرههای سرشناس جریان اصلاحات همراه بوده است. مخالفتی که دیگر در دوگانه مشارکتی و کارگزارانی نمیگنجد و به نظر میرسد، سطح انشقاق فکری بیش از پیش افزایش یافته است.
حسین مرعشی سخنگوی حزب کارگزاران سازندگی که در انتخابات ریاست جمهوری از عبدالناصر همتی حمایت میکرد، یکی از مخالفان اوست. مرعشی در مصاحبهای با خبرآنلاین، گفته است «اصلاحطلبی نمیمیرد، ممکن است افراد جابهجا شوند. الان بهزاد نبوی از کارگزاران جلوتر است. » مقصود او دعوت بهزاد نبوی از مردم برای مشارکت در انتخابات است؛ مسئلهای که آمار مشارکت و میزان آرای باطله نشان میدهد، اصلاحطلبی بیش از پیش از جامعه دور شده است. البته او گزاره کاهش مشارکت در انتخابات یا به طور دقیقتر از دست رفتن سرمایه اجتماعی اصلاحطلبان را نیز زیر سوال برده و گفته است «اینکه عدهای میگویند تحریم یا نیامدن مردم! باید بین ۱۱ تا ۱۹ میلیون نفر دنبال عدد باشیم که بر اساس متوسط دوازده دوره انتخابات ریاست جمهوری ۱۱ میلیون نفر نیامدند و بر اساس حداکثر دوازده دوره انتخابات ریاست جمهوری ۱۹ میلیون نفر نیامدند که این در مقابل ۲۹ میلیونی که شرکت کردند یعنی اکثریت شرکت کردهاند.» وی در بخش دیگری از این مصاحبه برای اظهاراتش شاهدی از غیب نیز آورده و گفته است «اینکه عدهای ۵۹میلیون و دویست هزار نفر طبق گفته وزارت کشور که واجدان شرایط بودند، مبنای تحلیل میگیرند اشکال دارد؛ چون هیچ وقت در هیچ کشوری حتی در کشورهای غربی نُرم مشارکت را ۱۰۰ از ۱۰۰ نمیگیرند.»
حال باید از بزرگان جریان اصلاحات پرسید، آیا چنین اظهارنظری درباره نتیجه انتخابات ریاست جمهوری در دورههایی که با توفیق مواجه بودهاند نیز صادق است؟! اگر پاسخ آن مثبت باشد، دیگر نمیتوانند از دولتهای اصلاحات و تدبیر و امید با عنوان دولت حداکثری یاد کنند. اگر پاسخشان منفی است، چرا بیش از ۱۵ سال است، پیروزی محمود احمدینژاد در انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۴ و پیامدهای ناشی از عملکرد دولت او را نتیجه قهر عمومی با صندوق رأی عنوان میکنند؟
ضمن آنکه تحریف آرای عمومی و سرپوش گذاشتن بر آنچه در جریان انتخابات ریاست جمهوری سال جاری میان اصلاحطلبان و عموم گذشت، میتواند در آینده برای این جریان فکر رهاییبخش باشد؟! این موضوعی است که علی ربیعی سخنگوی دولت، از جایگاه سیاسیاش عقب نشست و اینگونه به آن اشاره کرد«من نه به عنوان سخنگوی دولت بلکه به عنوان یک جامعهشناس معتقدم باید همه رایها مورد بررسی قرار گیرد. البته تاکید میکنم همین مشارکت قابل قبول بوده و قابل مقایسه با بسیاری از کشورها هم نیست. بنابراین هر گونه تحلیلی در یک برنامه سخنگویی نمیتواند حاوی تبیینی جامعهشناختی عمیق و درستی باشد.»
از همینرو باید منتظر ماند و دید آیا اولویت فعالیت سیاسی برای جریان اصلاحات، مصلحتاندیشی سیاسی به نفع ماندن در قدرت است یا اصلاحات برای تغییر در سازوکار و نظام توزیع قدرت!