درباره شعر «به گلهای کاغذی پشت دیوار» اسماعیل علیپور
پشت این دیوارها دیوارهای دیگریست
لهراسب زنگنه (منتقد ادبی)«به درخت پشت پنجره/به نارنجها که صف بستهاند/و به این باران که دیوانه کرده است علفها را/ خیز برمیدارم/گل زردی میچینم میان علفها...».
شعری در دو روایت؛ اپیزود اول که مولفه یک هایکوی ژاپنی را دارد، لحظه و سکوت در غیاب انسان؛ اپیزود دوم، حضور انسان و نزدیک شدن به طبیعت. تو گویی انسان اسطورهای است در دامان طبیعت و القای حسی غریب از یگانگی با طبیعت، تا شاعر به روایتی تازه از زندگی دست یابد. علیپور گاه در چند سطر کوتاه از درخت و برگریزان الهام گرفته و تمثیلی از دلهره و افسردگی را در انسان معاصر به تصویر میکشد. درخت، نماد و نشانه اسطورهای در اساطیر ملل، کاج، سرو، چنار در ضمیر انسان باستانی، درخت جایگاه ارواح رفتگانی بود که گاه به شکل انسان یا درختی دیگر به عرصه میآمدند. علیپور شاعر فصول و طبیعت و بهار و پاییزان و برگ و گل است. شاعر طبیعت را یک تهدید نمیداند بلکه آن را فرصتی دانسته تا انسان با آن به یگانگی برسد. او در سطوری زیبا انسان را ادامه طبیعت میداند:
«خیز برمی دارم/گل زردی میچینم میان علفها...». شاعر در سطور شعری خویش اندیشهورزانه و فلسفی به این جهان مینگرد. تاویل نگاه نیچهای و نظریه پیاز گادامر و لایهلایه بودن هستی و تشبیهی از برداشت هرمنوتیک و تفسیرهای متکثر از هستی. او در سه سطر موجز میسراید: «کجا بروم؟/پشت این دیوارها دیوارهای دیگریست». علیپور گاه بر آنات و لحظههای طبیعت بکر فارغ از اراده انسان خم شده دست ما را میگیرد و سکوت و نیروانا را به ما نشان میدهد: «سبک مینشیند بر سنگ قبرت سنجاقک». علیپور گاه از درختان و برگریزان نماد پاییز، تمثیلی از بهره و افسردگی انسان معاصر را در دوران مدرن تصویر میکند: «از درختان پیاده میشوند برگریزان دلهره...». و گاه در سطوری کوتاه، رگههایی از نهیلیسم و اندیشههای اپیکوری با لحنی خیامی را میسراید: «سخت نیست/مشتی خاکستریم/بر باد میرویم».