تفکراثربخش ممیزه نفاق از وفاق
محمدعلی نویدی (استاد دانشگاه)
۱- صفحه اول

۲- سیاست

۳- اقتصاد

۴- جامعه
۵- ویژه شهرستان
۶- فرهنگ و هنر
۷- ورزش
۸- صفحه آخر

2484
جهت اشتراک در روزنامه همدلی ایمیل خود را ثبت فرمائید


شناخت در دوران معاصر

قاسم علیزاده(جامعه شناس)

از جمله پیچیده ترین پدیده های هستی خود مسئله شناخت هست. و این بحث شناخت به اندازه ای اهمیت پیدا می کند که مسئله فراشناخت را هم در پی دارد که همان شناختِ شناخت هست. سوال مهم این است که شناخت چیست و چه چیزی را میخواهیم بشناسیم. مسئله بودن شناخت به این خاطر هست که عالم و هستی برای ما مبهم، مجهول و پیچیده و شاید گفت ترسناک هست. گاها از آن جا که انسان بنطر میرسد لذت طلب هست میخواهد شناختی پیدا کند که از مرزهای این لذت طلبی فراتر نرود و یا این لذت طلبی را حفظ و حتی تقویت کند و به همین خاطر دست به آفریدن و ساختن اسطوره هایی میزند که او را حفظ کنند و به او تضمین  (گارانتی) حال یا موقت یا دائمی هم بدهد. به هر حال از آنجا که شناخت، تاریخ دارد، دامنه این شناخت وسیع تر و عمیق تر میشود و دچار تحولاتی میگردد که به جایی هم ختم نمیشود و به زمان حاضر رسیده است و جریان هم دارد.
نکته مهم در این بحث موضوع شناخت و نوع شناخت هست که شناخت به چه چیزی و چگونه امکان پذیر هست.
نکته ای را که در این یادداشت میخواهم عنوان کنم این است که در تاریخ معاصر ایران و با شدت گرفتن بحث های مدرن و نسبت دادن آن ها با جامعه، یک گیجی و ابهام وجود دارد به گونه ای که این خود می تواند مورد سوال قرار بگیرد و به عنوان مسئله اصلی مورد شناخت واقع شود. بحث اصلی ارتباطی است که در آن زمان، شناخت با زمینه های خود دارد، یعنی با موضوعاتی که می خواهد آنها را بشناسد که از نظر من این موضوع در وهله اول و مهمتر از همه جامعه با نگرش ها، افکار، آیین ها، قواعد و تحولاتش هست.
به نظر می رسد مواجهه اولیه ما در بحث شناخت به هیچ وجه واقعیت جامعه نیست بلکه اموری فراتر از جامعه اند که یا صرفا داده هایی ذهنی است که در ذهن گروهی هست و بنا دارند آن را بر جامعه تحمیل کنند یا هم آرزو و خیال، آن هم بدون وجود ذهنیتی عمیق تر است که باز گروهی میخواهند تحت عنوان تخیلات و آرزوهای خود بر پیکر این جامعه سوار کنند و اسب گریزپای خود را به جلو برآنند فارغ از اینکه این اسب یا چموش تر از آن است که رام خیال ها شود یا هم نمی تواند و نمیخواهد به راحتی به آب و علفی که به آن عادت کرده هست، پشت پا بزند و بنابرین حیات و تاریخ خود را در اولویت قرار می دهد.
اما این کج اندیشی از همان ابتدا با قدرت تمام وارد عرصه های مختلف از عرصه اندیشه و نخبگان تا عرصه های مختلف سیاسی، فرهنگی و اجتماعی شده و جلوتر آمده به گونه ای که با قدرت هم در آمیخته و تا لحظه اکنون به هیچ نوع شناخت اصیل تر یا انتقادی تر، مجال فرصت نداده و در واقع اینگونه در عرصه شناخت، نه در عرصه جامعه به لحظه اکنون ما اجازه بروز و ظهور نداده( خود جامعه با تاریخ و واقعیت هایش متعلق شناخت واقع نشده است) و اینگونه جامعه را با بحران هویت روبرو نموده است. بحرانی که فقط با پذیرفتن و درکِ لحظهِ اکنون ما که همان تحولات جامعه ی جلوی ذهن ماست با یک تبارشناسی از وضعیت خود، امکان مواجهه با آن و گذار از آن وجود دارد.