کاشکی و شاید
فریدون وحیدا (استاد دانشگاه )بخت یار آمد که ما را روزگاری
نو برآمد
روزگار کهنگی ها، کهنهبینیها
سر آمد
تا زداید رنگ و بوی کهنگیها
را ز دل ها
دولتی این بار شاید بیشوکم
نوجو برآمد
این امید مردم است آری که
در بحث و جدلها
گفتههای او امیدافزا بسی
در باور آمد
درد مردم را پزشک است او
دهد تشخیص شاید
مردمان گویند این یک از
رقیبان برتر آمد
کشتی میهن به گردابی در-
افتادست شاید
با کنار آید که آن را ناخدایی
دیگر آمد
سرنشینان کاش همراهی
کنندش تا که او را
گامها محکم شود بیند چو
خلقش یاور آمد
کاشکی بر درد مردم بازماند
چشم و گوشش
تا به خود گویند هان مردی
عدالت گستر آمد
بر شکایتها سپارد گوشجان
تا خلق گوید
دادگر مردی کنون بر درد
مردم داور آمد
اینهمه هست آرزوهایی، رسد
ایکاش روزی
تا مگر گوییم با خود
آرزوهامان بر آمد