خوانشی بر مجموعه شعر«احتمال» سروده فیض شریفی
چند درصد احتمال دارد ما زنده باشیم؟
حبیب پیام( منتقد و شاعر)احتمال چیست؟چقدر احتمال دارد که احتمال یک مفهوم ذهنی باشد یا امری عینی و تجربی؟چه نسبتی بین احتمال و جهان متن وجود دارد؟چه رابطهای بین احتمال،علیت، تصادف و جبر و اختیار وجود دارد؟پرسشهای از این دست در حوزه فلسفه احتمال قرار میگیرند؛یعنی اگر چه احتمال ریشه در علم ریاضیات دارد،اما از دغدغههای اصلی فیلسوفان هم بوده و هست. احتمال، مقابل حتمیت و قطعیت است؛ اینکه امری احتمالی است، بدین معناست که امکان آن، قطعی نیست. احتمال که گاهی شانس نیز گفته میشود در فرهنگ شفاهی جهان هماره رواج داشته و نمیتوان ریشه تاریخی آنرا به درستی مشخص کرد.نکته مهم درباره احتمال اما، به آغاز نظریهپردازی علمی درباره آن و راه یافتن این مفهوم به ریاضیات و فلسفه بازمیگردد.برخی پژوهشگران،پاسکال را نخستین پیشگام در روند علمیسازی نظریه احتمال میدانند؛البته او در این باره کتاب مستقلی ننوشته، اما در دستنوشتههایش اشارههایی به این مفهوم شده است.بعدها مفهوم احتمال از سوی ریاضیدانان و بعضی فیلسوفان پی گرفته شد و امروزه در بسیاری از علوم مانند ریاضیات، فلسفه، فیزیک، اقتصاد و...از آن استفاده میشود.علتِ رویکرد علوم به احتمال، عدمِ دستیابیشان به آگاهی قطعی و یقینی بوده است؛ یعنی، ناامید شدنِ علوم از رسیدن به قطعیت، عاملِ اقبال به احتمال بوده و هست.همانطور که گفته شد، نظریه احتمال را از دو جنبه میتوان بررسی کرد:جنبه ریاضی و جنبه فلسفی.احتمال از جنبه ریاضی، مطالعه رویدادهای احتمالی به لحاظ کمّی است؛به عبارت دیگر، نظریه احتمال شاخهای از علم ریاضیات است که به تحلیل وقایع تصادفی میپردازد.ولی فلسفه احتمال، علمی است که موضوعات اصلی آن عبارتند از:اصول و مبانی احتمال، ماهیت احتمال، شیوهها و ابزارهای احتمال و ارزیابی ساختارهای ریاضی و شناختیِ احتمال.فلاسفه ازآن روی به احتمال نظر دارند که با مفاهیمی مانند علیت، موجبیّت و تصادف ارتباط دارد.برای فلاسفه علم نیز تبیین احتمال بدین دلیل اهمیت دارد که ابداع روش های علمی به خصوص شیوه تأیید و تقویت و یا تضعیف گزاره های علمی توسط مشاهدات تجربی یا برداشت شخصی، مستلزم تبیینِ مناسبِ مفهوم احتمال است.در فلسفه و ادبیات سروکار ما با احتمالهای فیزیکی و منطقی نیست،بلکه با احتمال ذهنی که به احتمال روانشناسی هم مشهور است روبروهستیم.زیرا احتمالِ ذهنی به تمایل و گرایشهای فردی مرتبط است؛یعنی هر فرد دلیلی را محتملتر میداند که خود بدان گرایش روانی و ذهنی دارد.بهعنوان مثال، اگر هواشناسی اعلام کند که احتمال بارش در دو روز آینده پنجاه پنجاه است کسی که کشاورز است به احتمال بارش بیشتر باور دارد تا کسی که ساختمان نیمه ساختهای دارد و ممکن است بارش باران کار او را متوقف کند.باید توجه داشت که باور به احتمال همیشه بدین معنی نیست که نظام هستی بر تصادف و بینظمی مطلق استوار است،چراکه در آن صورت ما هرگز نمیتوانستیم آینده را حدس بزنیم یا احتمال امکان یک احتمال را بیشتر از یک احتمال دیگر بدانیم. اما چرا احتمال؟زیرا اگر بخواهیم جهان را با قطعیت و رویکرد تعیین گرایانه بشناسیم در زنجیرهای از علتهای پایانناپذیر گرفتار میشویم که همچون کلاف سردرگمی ما را احاطه خواهند کرد؛ پس تعیین گرایی برای تبیین وقایع و رخدادها کارساز نیست و در عمل شکست خورده است؛ فرض کنید در پی عبور یک خودروی سواری از چراغ قرمز، تصادفی به وجود آمده و راننده خودرو و دو نفر سرنشین دیگر آن فوت کردهاند.برای ساخت نمونه ساده این حادثه نمیتوانیم تعیین گرایانه برخورد کنیم و بگوییم تقدیر این بوده، بلکه میتوانیم دو احتمال زیر را در نظر بگیریم:الف)چراغ قرمز خراب بوده است؛ب)راننده خودروی سواری چراغ قرمر را ندیده است.اما بلافاصله بعد از این دو احتمالِ کلی، دهها احتمال و گزاره هایی با احتمالِ ذاتی پیش کشیده میشود:آیا راننده خواب آلود بوده؟آیا ترمز خودرو مشکل داشته؟امکان لغزندگی جاده، سرعت بالا و...با این مقدمه کوتاه به سراغ خوانشِ مجموعه شعر احتمال میرویم و قسمتی از اولین شعر مجموعه را با هم میخوانیم:آری/احتمال همه چیز وجود دارد/احتمال پارک کنار پهلوی تو/احتمال لیز خوردن روسری شرابی«ای عشق همه بهانه از توست»/احتمال برداشتن قاب عکس های تو/روی دریچه پاییز/احتمال افتادن خط فاصله/ میان فعل مرکب(دوستت- دارم)/احتمال گم شدن چترها/در خیسگاه نگاه تو/احتمال رفتن مردی در باران/احتمال سردردهای مزمن/هنگامی که راه میرفتی/روی اعصاب خراب دنیا...شعر زیبایی ست، اما چند درصد احتمال میدهید که من بخواهم درباره این شعر صحبت کنم؛کسانی که احتمال میدهند من این کار را انجام خواهم داد به احتمال(یک) فکر میکنند وکسانی که احتمال میدهند قرار نیست درباره این شعر حرفی زده شود به احتمال(صفر) باور داشتهاند که در این مورد، باور گروه دوم صحیح است؛یعنی من قرار نیست درباره این شعر حرف بزنم؛ تمام مجموعه به نوعی مفهوم احتمال را بازتولید و بازآفرینی کرده است، ولی من شعر- داستان چهارم مجموعه را برای بررسی انتخاب کرده ام؛زیرا این شعر مفهوم احتمال را در زیرساختها حمل میکند.در ابتدای این شعرِ شش اپیزودی میخوانیم:بانوی هزارچهره من/اگر برگشتی/به من سری بزن/مطمئن باش که از تو نمی پرسم/در آن حصار مؤکد/چه بر سر آن بانوی زیبای کوچولو آوردند... با خوانش همین چند بند اول و مطرح شدن این سئوال که:چرا بانوی هزارچهره رفته است؟!بازی احتمالات آغاز میشود:احتمال اول: بانوی هزارچهره رفته است چون مرد نتوانسته دل او را به دست بیاورد یا موجب رنجش او شده است؛احتمال دوم:بانوی هزار چهره از علاقه مرد به خود بیخبر بوده و به همین دلیل رفته است؛احتمال سوم:اصلا چنددرصد احتمال دارد که یک بانوی هزار چهره وفادار باشد؟احتمال چهارم:و اگر برگرد چقدر احتمال دارد که بخواهد به دیدار مرد مدنظر ما در متن شعر فیض شریفی برود؟احتمال پنجم:بر فرض که زن تمایل داشته باشد به دیدار مرد برود به راستی چقدر احتمال دارد که مرد به قول خودش مبنی بر صحبت نکردن درباره آنچه «در آن حصار مؤکد/بر سر آن بانوی زیبای کوچولو آوردند»متعهد بماند در حالی که در متن به صراحت به آن حادثه اشاره کرده است؟احتمال ششم:واکنش احتمالی زن هزار چهره در صورت مطرح شدن احتمالی مسئله«بانوی زیبای کوچولو»توسط مرد چه خواهد بود؟احتمال هفتم:و مهمتر:چند درصد احتمال میدهید که این شعر با نگاهی عاشقانه به تفسیرهستی مدرن پرداخته باشد؟و احتمالات دیگری که اکنون ممکن است در ذهن شما شکل گرفته باشد.و اینک ادامه اپیزود اول وقتی که بعد از سی واندی سال/مرا در ازدحام زوزه خیابانها دید/پرسید/تو سعید نیستی/و من شاید پرسیده بودم/گویا تورا سالیان پیش/با آن نگاه کنجکاو معصوم/در دانشکده برانداز کردهام/البته که تو برانداز /هیچ وقت نبودهای/نشناختمش و رفت/یک لحظه خاطره مرا هی زد/دویدم/در ازدحام آن همه صورت گم شد/میخواستم به او بگویم/پس تو چرا این همه پیر/چرا این همه تخمیر گشته ای؟با خوانش بندهای پایانی اپیزود اول، احتمالات تازه در روند داستان مطرح میشود:احتمال هشتم:چند درصد ممکن است مردی، زنی را بعد از سی واندی سال در خیابان ببیند و او را به خاطر بیاورد؟احتمال نهم: چند درصد از خاطرههای بلندمدتِ آدمها در این جور مواقع میتوانند خاطره کسی را دوباره در انسان زنده کنند و باعث شوند که او را ولو با تأخیر به یاد بیاورد؟احتمال دهم:چند درصد احتمال دارد وقتی زنی را در خیابان تعقیب میکنیم او را لابلای جمعیت گم کنیم؟احتمال یازدهم: و از همه مهمتر چقدر«برانداز»بودن یا نبودن کسی میتواند در فراموشی یا به یادآورده شدنش توسط جامعه مؤثر باشد؟در اپیزود دوم باز هم متن سئوالاتی طرح میکند که هم تأمل برانگیز است هم احتمال برانگیز:چرا سقاخانههای تهران مرا سیر نمی کند؟/چرا هرچه آب بر چهره میزنم/خنک نمی شوم؟/انگار در من مینهای خنثی نشده کاشتهاند/اینجا کجاست؟/که سویی ندارد دستهای تو/چرا هرکجای جهان سر میزنم/سر از خانه تو درمی آورم؟چقدر احتمال دارد که کلمات یک متن از سقاخانههای تهران آب بنوشند و تشنه تر شوند؟چند درصد احتمال دارد که کلمات یک متن هر کجای جهان که بروند از خانه معشوق سردربیاورند؟و...در اپیزودهای سوم، چهارم و پنجم هم با احتمالهای متنوع و چند لایه روبرو هستیم؛ مثلا در اپیزود پنجم، متن میپرسد:چرا هرچه شوت میزنم به تیر میخورد؟/چرا هر چه میپرم/این توپها دستهای مرا لمس نمی کنند؟/تو کیستی/کیستی تو که این همه میان حنجرهام گام میزنی...شما چند درصد احتمال میدهید که منظور متن از توپ، توپ پلاستیکی دوران کودکی بوده و چند درصد باور دارید که منظور توپ جنگی است؟چقدر احتمال میدهید شاعر کسی را که میان حنجره شعرش گام میزند نمیشناسد که گزاره را به صورت پرسشی مطرح ساخته است؟و باز چقدر احتمال میدهید که شاعر نداند که چرا شوتهایش به تیر می خورد؟یا چند درصد احتمال دارد که منظور شاعر از تیر همان گلوله باشد؟و تازه چقدر احتمال میدهید که برای من خوانشگر مهم باشد که شاعر یا همان کسی که دچار مرگ مؤلف شده منظورش از طرح این سئوالات چه بوده است؟و مهمتر اینکه چقدر احتمال دارد شما الان با خوانش من از این اپیزود بر سَرِ مهر باشید و آن را بپذیرید؟به احتمال زیاد،فیض شریفی در مجموعه شعر احتمال از وضعیت استراگالوسی وجودی سخن میگوید؛یعنی، احتمالِ شناخت، احتمالی است یا شناختِ احتمالی همان احتمالِ شناخت است.در این نوع نگاه،هر رخداد برابر است با تعداد حالتهای مطلوب تقسیم بر حالات ممکن.این مجموعه تأکیدی ست بر این نکته که تنها قاعده ریاضی حاکم بر جهانِ متن قاعده احتمال است؛بنابراین، متن،کشف قوانینی است که احتمال و عدم قطعیت را بهطورقطعی پوشش می دهد؛نوعی فروکاهی همه پیشامدها به تعداد معینی از حالت هایِ به یک اندازه محتمل و ممکن به طوری که به یک اندازه درباره وجود آنها بلاتکلیف باشیم؛یعنی، متن وجودی و وجود متن، نوعی قمار وجودی ست که برنده شدن در آن برای دست یافتن به لحظاتی از حقیقت هماره یک احتمال باقی خواهد ماند.در اپیزود ششم و پایانی میخوانیم:بانوی هزارچهره من/اگر برگشتی/به من سری بزن/بنشین کنار دل من/بر زخمهایم مرهم بکش/شانههایم/از تو نمی رسم/در این سالیان سل/چه بر سرمان آمد/از تو نمیپرسم/سمت دستهای تو کجاست/کجاست دستهای تو/که پای مرا /از کناره زانو بریدهاند.راستی شما چقدر احتمال میدهید کسی بتواند ازآنچه در سالیان سل بر سرش آمده حرفی نزند؟چند درصد احتمال دارد این متن دعوت به گفتوگو و مکالمه را مطرح ساخته باشد؟چند درصد احتمال دارد کسی که بر دل انسان زخم زده مرهم نیز بگذارد؟و بهعنوان احتمال آخر چقدر ممکن است انسانهایی که سالیان سل را تجربه کردهاند در جهان این متن زنده مانده باشند؟اصلن بیایید احتمالات جدیتری را مطرح کنیم:چقدر احتمال دارد که ما زنده باشیم و چند درصد احتمال دارد که ما توانسته باشیم در جهان این متن قدم بزنیم و بر دل کلمات زخم خورده آن مرهم بگذاریم؟به قول شاعر«ترجیح میدهم/ترجیعبند احتمالهای خودم را در متن این حادثه بخوابانم/احتمال کارد/استخوان/ و انگشتهای جامانده...»مجموعه احتمال در 104صفحه در سال 1397 و توسط نشر کتاب هرمز در شمارگان هزارجلد چاپ و منتشر شده است.