با شاعران امروز
فرزاد شجاعزمین ذرهای ریز از جهان است و
دنیایِ ما به دور خود میچرخد
من به دورِ خود،
تو به دور خود
ما به دورِ خود
دور به دور
دور خود میچرخیم و میرقصیم
رویِ جهانی که هر روز رویِ ما میچرخد
و این از شانسِ بدِ ماست
چه بچرخیم چه نچرخیم
میچرخیم میچرخید می چرخند، میخندیم و
خنده هامان هم میچرخند
روی لبانی که از روی زبانمان میچرخند
بچرخ تا بچرخد دنیایِ وارونه یِ جهان
از اول به آخر
از آخر به اول
حالا همه میچرخیم با چرخشِ این چرخ
به دورِ دنیا
به دریا و
زمینِ بی زمان
بیا دوباره بچرخیم
با چرخ هایِ ماه
با چرخ هایِ باد
تازه شویم بی هوا
برقصیم با خدا
برقصانیم زمان را
برقصانیم زمین را
چه رقصی شود این چرخیدنمان
چه چرخی شود این رقصیدنمان
در ذره ای از این جهانِ ریز ریز،
ما همه به دور خود میچرخیم و
جهان را میچرخانیم
به دورِ دستانِ خود
به دور بهشت
نزدیکِ همین نزدیکی .