پیشنهاد بودجه برای متناسب سازی حقوق بازنشستگان
جهانگیر ایزدپناه (فعال اجتماعی)عرض شود که حدود سالهای 1300 هجری شمسی در تبریز اداره معارف حقوق معلمان را از محل درآمد «نواقلی» (عوارض ورود خر وبار به شهر) تآمین میکرد و گاهی هم حقوق معلمین دیر پرداخت می شد.
در همین سالها نشریه طنز و کاریکاتور «ملا نصرالدین» به سردبیری جلیل محمد قلی زاده که در باکو منتشر می شد، به دلیل مشکلاتی و آمدن سردبیرش به تبریز موقتا در تبریز منتشر میشد. ملانصرالدین طی کاریکاتوری خری را کشیده بود که معلمی به آن تعظیم و التماس میغکرد و میگفت جناب خر حقوق ما شش ماه عقب افتاده، لطف کنید تند تند به شهر تشریف بیاورید تا حقوق ما تآمین اعتبارشود. حالا حکایت شندرغاز متناسب سازی حقوق بازنشستگان هم همچون حالتی پیدا کرده و مسئولان پشت سر هم مصاحبه میکنند که متناسب سازی تامین اعتبار نشده است. این حقیر کله پوک فکر میکنم که این متناسب سازی از محل درآمد نفتی نباید تامین اعتبار شود، چون فردای روزگار میگویند که امثال بابک زنجانی و پسران اون بنده خدا (پیر شده ام، اسمش یادم رفته) چند صد یا هزار کشتی نفت را فروخته و نم پس ندادهاند یا به علت گم شدن دکلهای نفتی تولید نفت پایین آمده.
خب چای دبش خورده ایم و نمکگیر شدهایم؛ یقه دبش و امثالللللهههم را هم نمیتوان گرفت. یقه سازمان گوشت اینها را هم نمیتوان، چون بیچارهها سه هزار گوسفند وارداتیشان توی فرودگاه گم شده متضرر شدهاند!!! حتما بقیه هم همینطور است. به قول شاعر«به هر جا بنگریم آسمان همین رنگ است.» پس بهتر است از همان تجربه سالهای 1300 تبریز استفاده کنیم و از محل عوارض گاوداری ها، مرغ داریها، بز و گوسفند داریها (به طور کلی حیوان داری ها از همه نوعش) تآمین اعتبار شود. ما بازنشستگان هم هر روز بعد از فرایض عبادی و تعقیبات آن دست به آسمان برده و دعا میکنیم که همه حیوانات مذکور سلامت باشند و شیر و گوشتشان پر برکت و با ارزش افزوده فراوان باشد تا در تآمین اعتبار متناسب سازی حقوق بازنشستگان مشکلی پیش نیاید. آمین، رب العالمین. اصلا به چشم ولینعمت مان به آنها نگاه و تعظیم میکنیم. از برادران معظم و نورچشمان عزیز اختلاسچی خواهش و تمنا داریم که عجالتا لااقل چشم طمع و کیسه برای این حیوانات که قرار است بودجه متناسب سازی را تامین کنند ندوزید، بگذارید این یک دره سالم بماند. حکایت آن روباه نشود که دل درد گرفت به طبیب مراجعه کرد، طبیب بهش گفت باید بروی تو یک درهای که تا حالا نرفته باشی. روباه پکر و غمگین شد و گفت آخه من همه جا رفتهام و دره نرفتهای نمانده!!!