غرب گُزیده - غرب گَزیده
علی خورسندجلالی (فعال فرهنگی)
۱- صفحه اول

۲- سیاست

۳- اقتصاد

۴- جامعه
۵- ویژه شهرستان
۶- فرهنگ و هنر
۷- ورزش
۸- صفحه آخر

2465
جهت اشتراک در روزنامه همدلی ایمیل خود را ثبت فرمائید


با شاعران امروز

شهراد نوین

در من سیاوشی ست که
به آتش می‌کشد خود را
هر بامداد بی طلوع
هر شب ناگزیر
در من اسماعیلی ست با گلویی سرخ
نشسته در خون خنجر بوسه می‌زند بر طناب
هر صبح بی ثمر در استقبال آفتاب
در من سقایی ست ایستاده در نینوای عطش
به فرات می‌زند دل را هر شام بی سحر
در ضیافت وصال چشم ها و تیرها
دیر سالی ست که از دوردست
از سینه کش غروب
از زمهریر ثانیه های بی رمق
زوزه ی شغال می‌آمد
باد شبگرد خبر می‌داد
از عریانی باغ در این زمستان پیر
تو اما آمده بودی
با گیسوانی هم آغوش نسیم
ایستادی
هم قامت کمان آرش
ترانه خوان ارغوان و غوغای ستاره می‌گفتی
حالا دیگر اصلا مهم نیست
بگذار باد هر قدر که می‌خواهد بوزد
پاییز هر چقدر که می‌خواهد به تاراج ببرد درختان سبز را
اصلا کرکس بنشیند به انتظار مرده زاران بی ریشه
بگذار حتی زوزه ی شغال برسد تا خاوران خسته
ما دوباره خواهیم گشود
 تمامی پنجره‌های شکسته را
باز خواهیم کرد معبر نور
از آیینه زار چشم‌های تو
ما دوباره باز خواهیم گشت.