نگاهی به اشعار و آثار علی عسکر
غنچه دم به خاموشی میزنیم
علی یار نوروزی(منتقد ادبی ) دیر زمانی است که افتخار آشنایی و همنشینی با استاد غنچه دارم. چه بسیار که در رهگذر این مراودات با وی همسفر بودم ولی نتوانستم هم قدم باشم؛ زیرا او سالها پیشتر رهرو این ره بود و با تلاش و کنکاش خود مسیر علم را شناخته و راه را بر خود هموار ساخته است. اما فروتنی و جاذبه مصاحبت با او به گونه ای است که حس همگامی، هم نسبتی و با هم بودن را تقویت میکند. او با چشیدن سردی و گرمی روزگار، ابر پرمایه ای از علوم را در آسمان اندیشه خود پرورده و بارورکرده؛ که نه با آذرخش غرور و تگرگِ تکبر؛ بلکه باران پربار علمش در لطافت و آرامش میتراود. وی سالها پیشتر بارِ گران دانش را با تلاش و تکاپو ولی بی هیجان و هیاهو به پیش میبرد.
در حول همین احوال است که میگوید: «سال ها با درنگ به راه افتادیم / بیهوده میانگاشتیم به جستجو برآمدیم / جهانی از نهادمان برخاست/از هجاهایی که نوازشگر امواج آرامش بود/ و دراین سکوت خلوتیم که غایت سرودن بود» علاوه بر مقالهها و درسگفتارها؛ تا کنون آثاری به نظم و نثر از ایشان به چاپ رسیده است و اشعار و پژوهشهایی نیز در مراحل تنظیم و گردآوری دارند. تألیفاتی که به شناسه چاپ مزّین شده است: «درخت واژگون، گرمسیری یخبندان، خورشید در مه، اندیشهای در رقص باران، زیر شکوفههای جاوید به نظم و کتاب «شهره آفاق گنجه» به نثر و نیز این دفتر شعر که به نام آیه های خنجر است.» سرودههای استاد غنچه را میخوانم.
با اینکه نقاد شعر نیستم و در فنون نقد از مهارتی در خور برخوردار نیستم ولی حسب برداشت و لذّت خود از شعر وی جسارتاً در این گفتار به اجمال نکاتی بیان میگردد. شعر او ماندگار است؛ زیرا زنده و پویاست. جوهر شعرش نیرومند و روح قوی دارد. محدود و در حصر زمان و مکان نیست. نقش پذیری آن از زمان و مکان عبور میکند.
بنابراین شعری که محدود و محصور زمان نباشد شاعرش معاصر همه روزگاران است. نگرش به درک و درد مردم و نگاه جامعهشناسی در سرودههای او قابل رؤیت است. عنصر خیال در آن قوّت دارد. وی هر از گاه اندیشههای نوین را با فرهنگ و مفاهیم کهن و اساطیری با تلمیحات و تشبیهات به ظرافت و مهارت گره زده و اندیشه هایش را در قالب و هیأت آرایهها و تصویرسازی های زیبا به خوبی در چشم انداز خواننده عیان میکند. ذوق هنرآرایی او در نقشبندی و تصویرسازی طرح مفاهیم و اندیشه ها، بسان بافنده ای است که با کَرکیت خود موتیف ها و رج های ظریف را با طرح و پیرنگ در تاروپود تمدار فرشی نمادین درمی آمیزد. زیرا او با ابزار ذوق و بهرهگیری از آرایه ها، اندیشه های سترگ را به ذهن خواننده تناسب معنایی میدهد. دانستههای گوناگون و ژرفاندیشی او، ژرفا و چندلایگی را در سروده هایش پنهان نموده که کالبدشکافی آن تأمل و ژرف نگری بیشتری میطلبد.
از آنجا که غنچه انسانی مردمدار و همراه و هم سطح مردم زندگی می کند؛ رنج و معضلات جامعه را نیک میداند. آسایش و شادمانی را در زندگی مردم میخواهد؛ به واسطه تعلق خاطرش به مردم، دردمندی و دردآشنایی در شعر او نمودی بارز دارد: «آنچه در غم چهره پوشانید چندان به خاطر زیست در رنج خدایی بود/ پذیرایی شادمانه نیست این جهان ناخوش با نوحه مرگ / ساز زندگی را برده است از یاد...» ( زیر شکوفههای جاوید، ص 141) بسیاری از دردها و نابسامانی های اجتماعی و خفقان و تنگناهای سیاسی حاکم بر جامعه در ادوار تاریخ را با ظرافت زبان شاعرانه مجسم کند. دهلیزهای تاریک و ادوار دهشتناک و اعصار جور و حرمان و سیاهی و تباهی را با فضلیت واژهها در بستر شعرش فراروی مخاطب میگذارد. او دریغاگوی آزادی و آزادگی است و از جور و جبر و خفقان شاکی است. «تازیانه ای از ابدیت برگرده قرنها / آکنده از خشم فروخفته در اعماق خانه تو فرو میآید / تن پناهی انجماد / نبض تب آلود / دهان های بی دفاع / روزها گام برمیداشت...» ( زیر شکوفه های جاوید، ص 15)«زخمی ژر در نهانگاه سال هاست به تمرین نشسته...» (همان، ص 17)
« مرا بسی به دور از جهان / چگونه ز پس خویش میکشاند این خلاصه خشم و رشک بیگانه / عظیم ترین دهلیز کور / فرا شدیم به فضای نیلگون و طفلی بودیم به رنج ...» (اندیشهای در رقص باد، ص 31 ). «روی جادههای سرخ لنگان لنگان از میان تاریخ گذشتیم/در روزگاری تیره که از آن رسته ایم...»(همان ص 109) اما شاعرضمن ناخرسندی خود از اوضاع؛ همواره سعی بر آن دارد که نور امید را در وجود مخاطب به وجود آورد و افق روشنی را در چشم انداز او ترسیم نماید.
نوید شادی میدهد و آینه درخشانی از شکوفایی را در فراروی آینده میبیند. «از میان بندبند واژههای او که نور امید حلقه می شود» به چند نمونه بسنده میشود: «در یادهای بیم و امید/کوبش رقص سحر/ بیگانه ای در سیل شب / چهره بگشا از بطن خاک / به هر شهر و دیار/ شعله چرخان / رشتههای هجوم نور مثل سبزینه بهار / واگشتی دوباره میتراود جلوههای روزگار» (زیر شکوفههای جاوید،ص 142). « بازمیگردیم/ در تعلیق غروب/ میلاد نور...» (همان، ص 35) «هنگام که قطره به بار نشست / باران طراوت زا / میشوید خشم آذرگون/ ...» (همان ، ص 90). «بشارتی چشم نواز / ورق می خورد زیر گسترة باران...» ( همان، ص 4). «بانگ ظفر به درک حضور/ کوشاتر از ترانه و سرود/ رگه های زندگی/ در آراستگی چشم نواز/هوای تازه میدمد» (اندیشه هایی در رقص باد، ص 109) آشنایی او با فلسفه و مطالعه آرا و افکار فلاسفه به ویژه فلاسفة غرب؛ از اندیشهها و آموزههای آنان و گاهی ذکر نام فلاسفه و دیگر مشاهیر علمی در شعر خود با رمز و تلمیح و تلویح بهره جسته است. «... اما؛ سکوت دهشت افزایی / حوالت میدهد هر دم/ هان! کجاست این ناقوس کوهستان / کجاست رؤیت قربانیان گور بی معمور/ و خواهد گفت/ نه چون صادق زمأیوسی/ نه چون بودلر ز بیزاری / نه چون کامو ز بیهوده بودن/ ولی خیام و پاسکال یا همچون تولستوی فقیدی / که بر قبور مردگان رَهن تاریخ/ سخن بر بام انسان گفت / زندگانی، مردگان را نیارد... »(درخت واژگون، ص85 ) «... راهی دگر برگزیدند کسانی که مُثُل بر پیمان بیتابی نظیرش را / هزاران تنکاهی و سیاهی / چنین محصور زندان دژآهنگی / نمیپاید سخن را چون سخن/ پایندگان را نمیتابد / حضور رمز بی تعبیر چشم هایش / بزرگی، چون فلاطون در دریای غربت غم/ سپارد جان؟!»( همان ص 11) ناسازنمایی ماهرانه در شعر علی عسکر غنچه: استفاده از پارادوکس و ناسازنمایی در شعر استاد غنچه فراوان دیده میشود. حتی نام و عنوان دو کتاب او « درخت واژگون و گرمسیری یخبندان» پارادوکسی برگزیده اند. وی هنرمندانه و منطقی در ترکیب سخنش از آرایه متناقض نما بهره گیری نموده است به گونهای ماهرانه این آرایه بندی معنوی را در ترکیب کلامش درآمیخته که هرگز از زیبایی و اقناع ذهنی آن نمی کاهد. «آن جایی که درخت کاج ناشکیبا بوسه بر باد می زد/ رقصانِ شکیب/ پای در پیش / صف در صف/ بر قوام کُند و جاری تاصبح وطن/ یا شام غریب / آرام و مانا می روند.» (درخت واژگون، ص72) «پریشان بدم آن روز/ آبی دریا آسمانی لاژورد/ نسیمی دل گشای/ رنگ بی رنگی سراسر/ جلوگاه پیکرم/ بر پردههایی کز نگار تار پودش گویی بافته بودند از سرشک/ دیدگانم تاب نارد بیش ازین/ به نگاه خود بسی دارم یقین/ به هجرت های مرغان غریب/ پر زنان تا بیکران های افق/ پنهان شده آشکاری/ باز آرند/ بوی دوستان را قریب» (همان، ص 43«...و خط موازی شکسته ای را/ در چین دار ساحل کنار/ به هزاره های موج کوب/ دم به خاموشی میزنیم و...» (گرمسیری یخبندان، ص12) بهره جویی شاعرانه و تصویرسازی با تشبیهات زیبا از عناصر طبیعت و زیباییهای آن به گونهای نمادین برای القای پیام مورد نظر به مخاطب: «...در کنار دریا/ تشنگی مردن/ قبیله پرندگان/ به رسم نقاشان/ آسمان را متلوّن میکنند/ به ساحت بهار/ و به دیدار آفتاب/ در پهندشتی که میگذرند/ چون رودی بی پایان/ نسیمی میخواند/ به گلبرگ های بی شمار/ صدایی پرخروش پَر میکشد/ بر ساحل گیسوی سبز/ پرواز را فریاد میزند...» (زیر شکوفههای جاوید،ص 29).«...و نسیم امنی که میوزد/ انگشتان بهار/ هاشور میزند/ دانههای ارغوانی شب را..» (همان، ص 59). «بیزارم از ابرهای کُندگذر/ آسمانی پر درخشش بی کران/ از وجود تابناکی بی شمار/ برفراز قله ها و دشت ها/ میجهند تابش اخگرستان/ تیره ابری ز ناپیدای دور/ قصد مانش داشت در مأوی خویش/فضاگستر پریشیده و سرگردان/ پی نورد باد ناموزون/ شراره می بارد از توفان غم» (همان، ص 49). خوشههایی بود حاصلِ برداشت کنکاش اندیشه بنده از خرمن معانی و مفاهیم ارزنده شعر ایشغ. بی شک ویژگیهای ممتازِ سروده های استاد فراتر از این است ولی طولانی شدن سخن درخور و گنجایش موضوع این گفتار نیست؛ بلکه شرایط و جایگاه خاص خود را میطلبد.