گفتوگوی معین نعمت الهی با فیض شریفی (۲)
ادبيات، انحصارگری را برنمیتابد
معین نعمت الهی*آیا نقد شاعران معاصر ایران، شباهت به نقد شعر زمان دارد؟*
تا حدودی آری، در حدودی نه، باید که ناقد در مرحله اول سبک شاعر را مشخص کند و زبان شاعر را واکاوی کند. در این کتابها بار فلسفی نقد را بیشتر بالا بردهایم، چون شاعری مثل اسماعیل خویی، هم هوراسی هم خیامی است و هم عرفان مولانایی و حافطانه را درهم آغشته و هم در این اواخر با هولدرلین عهد اخوت بسته است. من مجبور شدم دوباره هایدگر را بخوانم، چون هایدگر اغلب اشعار هولدرلین را نقد کرده است. در نقد کار باباچاهی هم باید فلسفه پسامدرن و نظريات آنها را بیرون میآوردم. باباچاهی خیلی میان متنیت به کار میبرد و خیلی به گروتسک علاقه دارد، من باید گروتسک را در شعر او نشان میدادم. شاعران دیگر را هم به همین شیوه دنبال کردهام.
*شما داستان زمانه ما را هم نوشتهاید و صادق هدایت، صادق چوبک، بزرگ علوی، هوشنگ گلشیری و بختیار علی را مفصل نقد کردهاید؛ شما در این کارهای پرون۶دهای به چه شيوه ای عمل کردهاید؟*
واقعأ کار سنگین و طاقت فرسایی بود و هست. چون در زمينه شعر تا حدودی کار شده است ولی در زمینه داستان، کمتر کار شده است. شاید کتابهای زیادی درباره هدایت چاپ شده باشد ولی اکثر این آثار تکراری است. کسی نیامده مثل این نگارنده، کار پروندهای انجام دهد و هدایت را از اول تا آخر تعقيب کند. من مجبور بودهام که همه کارهای هدایت، نقدها، تحقیقات، داستانها نامهها و مقالات پراکنده او را بر سر میز بگذارم و حدود نود و پنج کتاب او و محققان دیگر را بخوانم و با سیری خطی– زمانی تمام کتابهای او را نقد کنم. پیش از اینها نیز، من نوشتهام که هدایت محصول انقلاب مشروطیت و محصول داستان نویسان بزرگ جهان چون کافکا و ادگار آلن پو و جویس است. بنابراین من آنتولوژی و نسب شناسی هدایت را تعقيب کردهام. دربارهی صادق چوبک، بزرگ علوی، هوشنگ گلشیری و بختیار علی هم همین کار را کردهام. رمانهای این نویسندگان بزرگ را بر اساس نظريات کریستوا نقد کردهام و بعضی از داستانهای موفق آنها را در پايان کتاب گذاشتهام.
*آیا نقد داستان برای شما چالشی پیش نیاورد؟ چون معمولا شما را ناقد شعر میدانند.*
شعر و داستان و نمايشنامه، تقریبا بر یک روالند و در یک مسیر سیر میکنند. داستان، زمان، مکان، زبان و علیت و شخصیت دارد؛ شعر و نمايشنامههای بلند و منظومهها هم همینطور است. مثلا زبان هدایت، چوبک، بزرگ علوی، هوشنگ گلشیری و بختیار علی مثل زبان شعر شاعران بزرگ مستقل است. اگر شما مثلا داستانهای سه قطره خون، چرا دریا طوفانی شد، چمدان، نمازخانه کوچک من و آخرین انار دنیا را بدون نام کنار هم بگذارید، آنها که دستی به قلم دارند و اهل ادب هستند به شما به ترتیب میگویند که هدایت، سه قطره خون را نوشته است، چرا دریا طوفانی شد را چوبک نوشته است، چمدان را بزرگ علوی و نمازخانه کوچک من، از هوشنگ گلشیری است و آخرین انار دنیا را بختیار علی نوشته است. به جز اینها بسیاری از نظريات ادبی جهان را برای شعر و داستان نوشتهاند.
*بختیار علی چرا؟ او شاعر و نویسنده کردستان عراق است.*
من به تقریب دربارهی شاعران و نویسندگان تمام استانها نوشته ام، مثلا براهنی از آذربایجان، حسین منزوی از زنجان، از تهران سيمين بهبهانی، نصرت رحمانی، نادر نادرپور و ...از دامغان، يدالله رؤیایی، از اصفهان حمید مصدق، هوشنگ گلشیری، از گیلان ، هوشنگ ابتهاج و شمس لنگرودی..از بوشهر، منوچهر آتشی، علی باباچاهی و صادق چوبک، از فارس، فريدون توللی، از خوزستان، سیدعلی صالحی، هوشنگ چالنگی، از خراسان، ملک الشعرای بهار و شفیعی کدکنی ...
از کردستان، بختیار علی؛ بختیار علی یک شخصیت جهانی است، کردستان هم استان ایران است. بختیار علی فارسی هم میداند، بر زبان انگلیسی و آلمانی هم مسلط است و الان در آلمان زندگی میکند و چند جایزه در آن کشور گرفته است. بختیار علی را نباید مثل سایر شخصیتها محدود کرد. ادبيات، انحصارگری را برنمیتابد، ادبيات نباید محدود به یک ایالت شود. بختیار علی، شعر و داستانهای سیاسی و اجتماعی و به خصوص فلسفی دارد.او از وقتی که به آلمان رفته توانسته فلسفه و زیبایی شناسی را با رمان آشتی دهد.
*آیا شما این پروژهها را ادامه میدهید؟*
بله، کتابهای شاعران معاصر ایران را ادامه میدهم. کتابهای پوران فرخ زاد، هرمز علی پور، حمید مصدق، فريدون مشیری، رضا براهنی، احمدرضا احمدی به مرور چاپ میشوند. در داستان زمانه ما، اگر عمری باشد دربارهی ابوتراب خسروی، صمد طاهری و دیگران هم مینویسم.
*شما در زمینه داستان، شعر و نمايشنامه هم آثار بسیاری دارید.*
بله، چند رمان نوشتهام که زیر چاپ است. چهارده کتاب نمايشنامه نوشتهام؛ چهار کتاب شعر چاپ و منتشر کردهام.
*شعر زمان ما را بر اساس کدام نظريات هفده گانه نقد کردهاید؟*
سؤال خیلی خوبی است. من سعی کردهام، اول یک اثر را فرمیک همراه با جهانبينی شاعر نقد کنم، منتها در بخش اول کتاب یک خویشتن نگاری مختصر را آوردهام. بعضی ها وقتی این آثار را میخوانند فکر میکنند نقد زندگینامهای است. اگر کسی چند صفحه و چند سطر درباره شاعر مینویسد ولی بعد وارد زبان و نگاه شاعر میشود، نقد زندگینامهای نکرده است. خود رولان بارت که از نقد زندگینامهای ایراد میگیرد، وقتی درباره شاعری از روسیه نقد مینویسد، مجبور شده است که نقد زندگینامهای بنویسد.
مثلا او به شاعر ایراد میگیرد که تو چرا در یک دوئل مزخرف شرکت کردی و خودت را به کشتن دادی و... روزی که من به رشت رفتم که محیط زندگی نصرت رحمانی را در محله پیراسرا ببینم، شاپور جورکش به من گفت: «وقتی نقد فرمیک مینویسی لزومی به رفتن به محل زندگی شاعر نداری چون تو باید در یک بافت و ساخت و شکل فرمیک خودبسنده دربارهی شعر شاعر سخن بگویی.» اتفاقا حضور من در منزل نصرت رحمانی به جز مسائل حاشیهای، بهرههای فراوان داشت.
من آنجا متوجه شدم که زندگی در محیط شاعر، مثل زندگی در متن ساختار و بافتار و فرم شعر است. رحمانی از پشت پنجرهها و دریچه های آينه کاری شده مشبک رنگی قدیمی به حیاط بزرگ خانه باستانی به درخت «به» و گردو نگاه میکند. صدای باد و باران شدید میآید، درخت گشن و بلند «به» شکوفه کرده است، او میگوید: «این گونه گر بوزد باد تا سحر/باران اگر لگام نگیرد فردا از شکوفههای «به» اثری هست؟ نه نیست؛ هست.» واژه «فردا» شاعر را به تأمل میدارد، شاعر خود را در آينه دزدانه تماشا میکند و دیروز را به امروز پیوند میدهد. او «ميوه به» را سمبل و استعارهای از شعر گرفته است.
دلهره دارد که صبح فردا اگر بلند شود دیگر اثری از شکوفهها نباشد. شاعر در پايان، همان صحنه آغازین را میآورد و یک فرم دواری/دايره وار ایجاد میکند. من اگر به آن مکان نرفته بودم به این شکل دواری نمیرسیدم، شاید این شعر را به خوبی درک نمیکردم. کریستوا، درباره همین شکل دواری حرف میزند ولی من پیش از او «براعت استهلال» فردوسی را در شاهنامه خوانده بودم. فردوسی در اول داستان از «ترنجی» میگوید که از درخت میافتد.
مقصود او این بود که این «ترنج»، «سهراب» است که سینهاش دریده میشود. نصرت رحمانی هم از شکوفههای «به» میگوید که آیا تا فردا میریزند یا نه، اما شعر را به تعلیق میاندازد و میخوابد و میگويد: «مرا چه باک ز باران که گیسوان تو چتری گشوده اند.» ادبيات ایران هم پیش از کریستوا این شکل را داشته ولی ناقدان و محققان ما نتوانستهاند آن را تشريح کنند و آن را مدرن کنند و با بینامتنیت آن را در هم بیامیزند.
من متوجه شدم که نمیتوان به تنهایی مثل محمد حقوقی کار فرمیک کرد، چون چهره شاعر محو میشود، من مجبور شدم مثلا نظریات فلسفی این شاعران را بازگو کنم و مثلا از نگاه ناسیونالیستی نادرپور ایراد بگیرم که نژادهای دیگر را تحقیر مکن...