با شاعران امروز
اشرف السادات کمانیدر نیمه شب از هر چه هیاهو دورم
درگیر به لحظه های جورا جورم
فریاد زنم سکوت دردی ست بزرگ
از این که گشوده قفل لب معذورم
*****
ای عشق ببین چگونه تردید رسید؟
از چشم تَرم مدام خونابه چکید؟
امشب من و تو جنگ برابر داریم
تا سر بزند طلیعه صبح سپید
*****
من یک زن بیمناک از امّا و سؤال
آماده برای عشق شیرین و وصال
فرهاد ندیده کوه ها را کنده
بر سینه سنگ ها تراشیده خیال
*****
از بام جهان ابر که در دام انداخت
دم کرد و به توصیف نهانی پرداخت
آتش که گرفت جانِ پاییز از عشق
ترکیب زمستان و بهار از نو ساخت