نقد و بررسی دفترهای شعر «جمهوری، از لبهای تو آغاز شد» و «قرارهای سوخته» عباس عبادی
سر قراری سوخته در کوچه بی دارودرخت آمدهای
فیض شریفی ( منتقد و پژوهشگر ادبیات)عباس عبادی(متولد ۱۳۳۶) دفتر شعر نخست خود را در بهار ۱۳۸۹ با همکاری نشر ایده گستر بر بساط نشر نشاند و دفتر دوم «قرارهای سوخته» را در ۱۴۰۲ به همت انتشارات نگاه چاپ و منتشر کرده است. دفتر نخست ۶۹شعر سپید و دفتر دوم ۸۹شعر سپید را دربر گرفته اند.عبادی «تاسیان باز» قهاری است. او تصویرساز سرزمینها و آرمانهای سوخته است. به این ترکيبهای تصویری در سطرهای کتاب نخست نگاه کنید: * در«فاصله دو بیگاه» از«پشت حصار رخوت فرشتگان و شیاطین» آمدم ... *خاطره راههای رفته، را حتی از «حافظه کفشها» هم نمیتوان پاک کرد...» *«طعم گس مرگ» سنگین بر زبانش سرود میخواند.../تو در حوالی هول پرسه میزدی تا خیزاب های اروند/با «سبخ»های بی جان پناه دست به یکی کردند و «لبهای کلیبر ۵۰» به پابوست آمد...» *تو تنوره میکشی از «دست های بی رؤیا» به «خاکستر دستانم» تا مرز سی و نه سانتیگراد خاطره.» *شما متهم هستید: به چند فقره رؤیا و تکه سرب متعلق به ما–در جمجمه دوستانتان قایم کرده اید.» و چند مورد از دفتر دوم: *با توهم خطوطی لرزان از فرداهای خاکستری تحقیر... ندانستی که کشتن همیش با خونریزی همراه نیست/گاهی با یک «نمی توانم» کسی را کشتهای ...»* جلیقه ضدگلوله ات را بپوش به «حصار واژه» بیهوده دل بستهای این طرف خبری نیست...»* سیاوش ها با «دفترچه های چهل مرگ وصیتنامه» در جیب این طرف و آن طرف میدویدند/بعد با کاکلهای شعلهور به خانه برمیگشتند...» شاعر از دسترنج شاعران کلاسیک و نوین ارتزاق نمی کند، ترکيب ها و تصویرها و تخیلاتش دست اول است اما منبع الهام و تفکراتش با نسل خودش مشترک است. کارکرد اصلی زبان در شعرهایش آشنایی خلاف آمد عادت (توصیفی متفاوت و حتا شگفت از پدیدهای آشنا یا رفتاروکرداری عادت گونه) است. برای مثال، همین ترکيبها و سطرها و:«ترس ترک برداشتن، همواره، بلای جان زمینهای تشنه است.»عبادی با شعر و زبان نشانه دار و اسطوره و ميان متنیتها، سخنش را با اشاره به چيزهايی جز آنچه منظور اوست بیان میکند.شاعر با بیانی مدرن، اشک خود را به طبیعت میدهد و هراس خود را به زمینهای تشنه. شاعر با کارکردهای فنون و صورخیال و تزئینات صوری، مثل استعاره، ایهام و آیرونی یا وارونه نمایی و ترکیباتی مثل: «پوست چروکیده، ميوه یأس، متولد ماه رنج، خاکستر تحقیر، صلابت سکون، دفترچه چهل مرگ وصیتنامه، کانونهای دلتنگی، نعش ورم کرده ماهی ارس، سراب تشنگی...»عنصر معنایی مشترک پیری، یأس، رنج، دلتنگی، سراب و مرگ را القا میکند. راوی وضعیتی مرگبار را ترسیم میکند؛«نعش ورم کرده ماهی ارس» را توصیف میکند و از مرگ آرمانها و آرزوهای سياسی و اقتصادی خود سخن میگوید. شاعر در پايان دفتر اول چه میگوید: چه آرام، اتفاق را ساده کردی، یعنی تمام عمر، برای نرسیدن دویده بودی؟ در آخرین برگ سفرنامه قرارهای سوخته چه میگوید:«لطفا خودت بگو از کدام دور برگردان باید برگردیم...؟» شاعر خودش اقرار میکند که:«جنگلی بلوطم در کوهستان که پرندهها را میشناسم/...ها...را میشناسم/صدا را میشنوم. .../دا را میشنوم/اره را میبوسم.../ره را میبوسم تا کتاب شوم...آب شوم.» اسماعیل خویی می گويد:«گرچه ما میگذریم، میمیریم، راه می ماند، غم نیست.» بوسه راوی بر«ره» چه معنی می دهد، مرگ ماهی سیاه کوچولو، بوی عفن ماهیها به چه معنی آمده است؟ آیا شعار مساوات، آزادی، رفاه و جامعه بی طبقه بد بود؟ اگر هست، شاعر میخواهد به کجا برگردد؟ میخواهد به کجا برود؟«سر قراری سوخته در کوچه بی دارودرخت آمدهای/زیر پنجره نيمه باز که پرده منقوش ماه و ستاره جهانش را محدود میکند/چه انتظاری داری؟»