غرب گُزیده - غرب گَزیده
علی خورسندجلالی (فعال فرهنگی)
۱- صفحه اول

۲- سیاست

۳- اقتصاد

۴- جامعه
۵- ویژه شهرستان
۶- فرهنگ و هنر
۷- ورزش
۸- صفحه آخر

2465
جهت اشتراک در روزنامه همدلی ایمیل خود را ثبت فرمائید


نشانه شناسی مزامیر شهریورانه هرمز علی‌پور

شاعر هستی تراژیک

لهراسب زنگنه( منتقد ادبی)

این‌ها که شاعر می‌سراید مزامیراست و من گویه هایی ست از شاعری که ۷۰واندی را فراپشت نهاده و نه از کسی بل از خود شکوه می‌کند. شاعر به جایی رسیده که قله است و از آنجا تنها به شیب و به قفا می‌نگرد و نظاره می‌کند هول را و کمرکشی را که آمده به گذشته‌اش به تساهل و گذشت نگاه می‌کند آنجا که شاعر ایستاده و افسوس می‌خورد. شاملو هم در تب و تابی اینگونه بود که می‌گفت: «رخصت زیستن را/ دست بسته، دهان بسته گذشتم/دست و دهان بسته گذشتیم/و منظر جهان را تنها/از رخنه تنگ چشمی/حصار شرارت دیدیم.» علی پور گویی شعرش را از جایی از نیمه های راه آغاز می‌کند، که جایی نیست، مکانی نیست، و سرپناهی نیست، وشاعر از میانه راه و در راه با دل خویش و شعر خویش سخن می‌گوید: «این‌ها همه ان چیزهایی ست/که جهان را تا دیوانگی پیش خواهدبرد.» علی پور از پس سالیان که راهی دراز را کوفته اکنون خسته اما به خویش می‌نگرد و از احوال خویش می‌گوید: «هر کجا کسی تنها با خودش حرف بزند/از خجالت آب شود/هر کجا کسی نسخه‌های ناقص پیچیده ای پاره کند/همانجا من هستم.» اما شاید کسانی به شاعر‌ بگویند هر کجا سخن از تساوی نان باشد، همانجا هم حافظ هست، شاملو هست و علی پور هست.... شاعر ما که عمرش دراز باد به انتهای راه شعر نظر می‌کند. او در خانه شعر ماوا دارد بی آن که خود سرپناهی داشته باشد. افلاطون که درحق شاعران بی انصافی کرد و هایدگر اما هولدرلین را نقد کرد و شاعران رابه خانه اش برد. هرمز دوباره به همان خطوط مرگ باورانه در شعرش نقب می‌زند و بار دیگر بی وفایی و نامردی جهان را گوشزد می کند. او در این شطح گونه ها، در هیئتی اپیکوری شیفته خود را می‌نمایاند: «و این روزها هر کجا مجلس ختمی و یادبودی هست/ و به طورغیر رسمی کسی دارد می‌میرد از اندوهی منم...» اما علی پور در این سطرها و شطح های مرگ اندیشانه و هر چه که شکل مرگ دارد همذات شده و در همین اوج حرمان و رنج، از امید هم می‌گوید: «من هم که دارم شکل مردن خود را طرح می کنم/و تنها تو می توانی/فقط که نگذاری.» این کیست که شاعر را از به شکل مرگ درآمدن زنهار می دهد و از مرگ اندیشی برحذر می دارد؟ معشوق همسر، فرزند، دوست یا شعر اوست و کلماتی که نجات بخش اند؟ و این خطاب شاعر که می‌گوید: «تنها تو می‌توانی/ فقط که نگذاری» در پایان رمان کافکا در ساحل، کتابی از موراکامی، می‌گوید: «تنها تو مرا به خاطر داشته باش، آنگاه اگر تمام جهان هم فراموشم کنند باکم نیست.» در جایی علی پور می‌سراید: «نمی‌توانم قبول کنم/حال راکه می‌خواهم بگویم/کسی بتواند تعریف کند/که تو بفهمی چیست؟» شاعر در این سطور فرزند زمان خویش است. او درجهانی مالامال از نشانه ها و تهی از واقعیت گرفتار است. در هیچ دوره و عصری عواطف آدمی، این‌گونه دستکاری نشده بود. شاعر به بی عملی انسان معاصر اشاره دارد، اما جان خویش رابه مسلخ می برد تا آزارش به کسی نرسد. گونه ای از سرگشتگی نشانه ای، و عدم قدرت کنش انسان، آنجا که کاراکتر شازده احتجاب گلشیری به آن مبتلاست. عین القضاه همدانی گفته بود، حتی که نتوانم که ننویسم، و جز گوی بودن، در میدان تقدیر، روی نیست. همان میدان تراژیکی که هرمز به آن اشاره دارد. علی پور در سطوری از این سروده، شکلی از دوگانگی نشانه‌ای انسان معاصر را در ظرفی از عواطف درون خویش سرریز می کند اما آنگاه که در آرزوی دیدار دوست سرشار می‌شود در همان حال به خداحافظی و جدایی می اندیشد؛ به شکلی که گویی کسی دیگر در درون شاعر فریاد می‌زند. در مناسباتی شهری که آدمی هویت اصلی خویش را گم کرده است. جلال آل احمد در داستان سنگی بر گوری، همان دوگانگی نشانه‌ای را بازگو می کند و انسانی که قادر نیست دیگر خودش را تشخیص دهد می‌گوید: «در تمام این سال‌ها آدمی دیگر در من فریاد می زد و زندگی می کرد.» در عصری که هویت ها تکه پاره شده شاعر دردمندانه می‌سراید: «برایت پیش آمده/مدت ها در آرزوی دیدن کسی باشی/ بعد او را ببینی کنار او نشسته ای/اما فکر دقیقه‌هایی که رخ خواهد داد/یعنی خداحافظی/چه بگویم/ اینطورم همین حالا.» هرمز علی‌پور پور به اوج غلیان عاطفی و شور خلاقانه که می رسد، به کلمه پناه می جوید. او در کار سرودن رنج‌نامه اش، به میگل اونامونو شاعر فیلسوف باسک بی شباهت نیست؛ با دردجاودانگی اش، زیرا شاعر ما به شدت زنده است، زیرا به شدت رنج می‌برد. گویی راهبه های دیری مسیحی که در همذات پنداری با زخم های مسیح، مدت‌ها بعد به واقع آن زخم‌ها بر بدن هاشان آشکار می شد. هرمز قداست یک قرص نان سفره اولادش را هرگز با بیش از نیم قرن شاعری طاق نخواهد زد.