غرب گُزیده - غرب گَزیده
علی خورسندجلالی (فعال فرهنگی)
۱- صفحه اول

۲- سیاست

۳- اقتصاد

۴- جامعه
۵- ویژه شهرستان
۶- فرهنگ و هنر
۷- ورزش
۸- صفحه آخر

2465
جهت اشتراک در روزنامه همدلی ایمیل خود را ثبت فرمائید


۳۶ ساعت حضور یک فوتبالیست درهتل اسپینانس تهران

رونالدو و بازنمایی جامعه هیجانی

همدلی|  امید کوشا- اول: تبرئه ژورنالیستی - در افسانه‌ها و قصه‌های روایت شده در کتاب ادبیات علیه استبداد  از شهر پردلکینو آمده است که «جوزف استالین» رهبر شوروی از «ماکسیم گورکی» پدر ادبیات شوروی و بنیانگذار سبک واقع گرایانه سوسیالیستی پرسیده بود که همتایان غربی او از حیث رفاه در چه وضعی هستند؟ ظاهرا گورکی جواب داد که نویسندگان غربی مرفه‌اند و در ویلاهایشان زندگی می‌کنند. استالین دستور داد شهرک «پردلکینو» ساخته شود. در این داستان، نویسندگان شوروی قشر متمایز و صاحب امتیازی بودند، به‌گونه‌ای که اتحادیه نویسندگان چهارده هزار نویسنده را زیر پوشش خود داشت. در همین شرایط مردم عادی در فضاهای تنگ و شلوغ زندگی می‌کردند و برای دریافت مواد غذایی در صف‌های طولانی ساعت‌ها می‌ایستادند. «کارنئی چوکوفسکی» شاعر و منتقد روسی، سازماندهی روشنفکری و نویسندگی آن دوره را همچون پیله‌ای توصیف می‌کند که پر بود از امکانات رفاهی. نویسندگان در ویلاهای به نظر مرفه زندگی می‌کردند، در حالیکه دور تا دور آنان را شبکه‌ای از جاسوسان و خبرچینان پر کرده بودند. این وضعیت هیچ شباهتی با اوضاع روشنفکری در ایران ندارد که اگر داشت منورالفکرها باید امروز در کلانشهری چون تهران در شهرکی در قد و قواره آپادنا یا اکباتان و یا باغ - شهر کوچکی در شهریار سکنی داشتند و سوار بر شاسی بلندهای وارداتی چینی از بالا به مردمی می‌نگریستند که پشت اتوبوس «کریس رونالدو» می‌دوند یا نگاه تحقیرآمیز به پسر بچه‌ای می‌انداختند که دارد سعی می‌کند تمام اشتیاقش را برای دیدن «علی دایی» با دستبوسی ابراز‌کند اما دایی به او می‌گوید: یادت باشد که فقط باید دست پدر و مادرت را ببوسی و لاغیر.  
اما ما نویسنده‌های مطبوعات ایران نه در شهر پردلکینو، شهر رویایی سوسیالیست‌های خیالباف زندگی می‌کنیم و نه در پیله‌ای از دیوارهای زیبا و مخوف که بخواهیم رنگ واقع گرایانه‌ای به خیالبافی‌ها بدهیم. اینجا ایران است دنیای متنوع تفکر و نگرش. دنیایی که حتی زیدآبادی به آن می‌گوید؛ دنیای باز نقد و انتقاد و «عباس عبدی» مدافع رفاقت و مرام، از محاسن زیدآبادی به وجد می‌آید و من برای اینکه کمی بنویسم طفره می‌روم . همه این حاشیه‌ها را فقط برای نقد 36 ساعت حضور رونالدو در ایران بافته‌ام تا بگویم ما نباید روشنفکرهای درون پیله‌ باشیم که کف خیابان را با خاک یکسان کنیم و پیراهن تحقیررا از تن خودمان دربیاوریم و بر تن همشهری‌هایمان بکنیم که: ما تافته‌های جدا بافته از هر تحقیری مبرا هستیم و پشت عینک ما همه چیر جوری دیده می‌شود که هیچ چیزشبیه آنچه مردم می‌بینند نیست، که  هست و خودمان هم در همان جایی که هستیم همین طوریم و گاهی برای خودشیرینی و گاهی برای خودنمایی کارهایی از دستمان برمی‌آید که  از همین مردم  با هیجان دویده به دنبال اتوبوس کریستین رونالدو هم برنمی‌آید. شک نکنید ما نویسندگان ناز و نعمت شهر پردلکینو نیستیم. جای پینه‌هامان را قایم کرده‌ایم. وصله‌هامان را جایی زده‌ایم که شما نمی‌بینید، والا چه بسا وصله‌های پیراهن ما عمیق‌تر و وسیع‌تر از مردمی است که دیروز و امروز برای دیدن یک فوتبالیست آنچنانی جلو هتل «اسپینانس» اتراق کرده‌اند.
دوم: آلترناتیو مقدمه -روز دوشنبه، خلاصه بعد از چند هفته بگو مگو و کشمکش درباره آمدن و نیامدن کریستین رونالدو با تیم «النصر» به ایران، به قول خودمان کریس آمد. فوتبالیستی که با قیمتی نجومی در اختیار تیم باشگاهی عربستان قرار گرفته، فقط یک فوتبالیست معمولی نیست که بخواهیم از او به اعتبار شوت‌هایی که درون دروازه‌ها می‌زند و یا به دلیل فن و مهارتی که دارد سخن بگوییم. کریستین رونالدو روی دیگر سکه پیشرفت تکنولوژی و تاثیر فضای مجازی در دنیای امروز است که بدون حضور در ایران هم حضور پررنگی در خانه‌ها و میان جوانان، نوجوانان، کودکان و حتی مردان و زنان سالخورده داشته است. چرا می‌گوییم تاثیر فضای مجازی چون چند دهه قبل از این هم بودند فوتبالیست‌هایی همچون پله، پائلو روسی، زیکو و حتی مارادونا که شاید تا این اندازه وسعت شناختی و حس هیجان دیدار در همین ایران خودمان ایجاد نمی‌کردند. نمی‌گویم که مهم نبودند، ورد زبان نبودند، اما شاید اگر در ایران حضور پیدا می‌کردند  چنین هیجانی را در جامعه نمی‌ساختند و یا حداقل دایره این هیجان اینگونه وسیع نبود که مردمی از تپه‌ها و مسیرهای صعب‌العبور خود را به آب و آتش بزنند تا شاید کریس پشت شیشه اتوبوس «ها» کند و ما در هوایی که او نفس کشیده نفسی تازه کنیم. بگذارید کمی جدی‌تر بگویم. اتفاق روز دوشنبه، نمایش هیجان‌زدگی جامعه ایرانی بود با اکران حضور کریستین رونالدو در ایران، کشوری که در چند سال گذشته فراز و نشیب‌های بزرگی را تجربه کرده است. اما سوال این است که چرا جامعه ایرانی به شکل مفرطی هیجان زده است؟ هیجان زدگی جامعه ایرانی از کجا و چه ریشه‌هایی در حال گسترش است؟
*رفتار به جای گفت و گو و تعامل
در جامعه‌ای که گفت و گو به اندازه کافی جاری نیست، جدایی محتوم است. جدایی اجتماعی همیشه به منزله بروز و ظهور رفتارهای انفرادی نیست؛چنانکه مردم جدا جدا تصمیم می‌گیرند اما تبدیل به جمعیتی می‌شوند که بهت آور و حیرت انگیز است.  تجربه‌هایی که از جامعه ایرانی از سال 88 به این سو دیده شده و بارها شنیده شده بیانگر نوعی مونولوگ اجتماعی است که از گفت و گو پرهیز دارد و فقط  رفتارهایی از خود بروز می‌دهد. دریافت جامعه ایرانی از پیرامون با تجربه تاریخی طی دهه‌ها به این محصول معین رسیده که «گفت و گو» نیست. در بعد اجتماعی موضوع ، افزایش تجرد و انزوا در جامعه ایرانی در دو دهه اخیر را باید از این زاویه تحلیل کرد که منولوگ‌ها و تک‌گویی‌های در آمیخته با زندگی در فضای مجازی، اسباب کنجکاوی‌های فردی و دریافت‌های غیرمعمول از اتفاقات را به شکل غریبی گسترش داده است. همزمانی این پدیده در دهه‌های گذشته را صرفنظراز نمودهای بیرونی می‌توان در هنرسینما دید. می توان در کاهش مشارکت اجتماعی لمس کرد. می‌توان در افول سازمان‌های مردم نهاد و گفتمان فرهنگی به خوبی تحلیل کرد. حتی درعدم تمایل بیکاران به مشارکت فعال در بازار کار قابل مشاهده است. پهنای این پدیده چنان وسعتی یافته که نه جغرافیا دارد و نه تاریخ؛ همه چیز در لحظه اتفاق می‌افتد.
سه‌گانه‌های «اصغر فرهادی» نمود عینی علاقه‌مندی نسل حاضربه تفسیر به رای فردی از ناگفته‌ها و ندیده‌هاست.اصغر فرهادی در «چهارشنبه سوری»، «درباره الی» و «جدایی‌نادر از سیمین» نشان داد که واقعیت به همین اندازه کدر و غیر شفاف است، که هر کدام از ما در جامعه ایرانی درباره آن نظر می‌دهیم. واقعیت‌ها و مجازها به همین اندازه که در خلوت، ما را تحت تاثیر قرار می‌دهند می‌توانند به شکلی کاملا مجزا همه را به یک رفتار جمعی هیجانی هم سوق دهند.
بدون تردید تمام جمعیتی که دیروز برای دیدار رونالدو آمدند به یک اشتراک غیر گفتمانی و تحت تاثیر مونولوگ‌ها در خلوتشان به فرودگاه و هتل اقامت آمده بودند. باید این طور تصور کرد که این یک حرکت اجتماعی حساب شده و از قبل تدارک دیده شده نبود، بلکه مجموع هیجان‌های درونی آدم‌هایی بود که سال‌هاست در محدودیت با برندها و سلبریتی‌ها زندگی می‌کنند و از گفتمان عینی ناامیدند. این جمعیت بیش از اینکه بخواهند ابراز احساس کنند، رفتارهای منحصربه فردی از خود بروز می‌دهند که هیچ‌گونه اتحاد شکلی ندارد و تنها نقطه اشتراک‌ آنها این است که برای تعامل جمعی در قبال یک دیدار دلچسب به میدان نیامده‌اند، اما انبوه هستند.  از همین زاویه باید دید که خیل دوندگان به دنبال اتوبوس رونالدو فقط برای ثبت لحظه‌ای با گوشی‌هایشان و اشتراک گذاری آن آمده بودند. این حقیقت تلخی است اما در جامعه‌ای گفت و گو نیست و در خفا تصمیم‌گیری‌ها انجام می‌شود ممکن است عده‌ای این طور تصور کنند که مسئولان و دست اندرکاران تدارک حضور رونالدو در ایران، می‌خواهند او را از نظر پنهان کنند؛ همانگونه که بسیاری از اتفاقات سیاسی و اجتماعی این روزها به وضوح این پیام را ثبت می کنند که همه چیز نباید برای مردم بازگو شود و مردم باید خودشان با ابزار گوناگون به دریافت‌های شخصی و اجتماعی از مسائل برسند.
* افزایش فقر و جامعه مصرفی
جامعه‌ای که روزگاری فرهنگ صف نشینی و کالای کوپنی را با برابری تفسیر می‌کرد امروز گرانی را بیشتر درک می‌کند، نه برای اینکه در شرایط جنگ و ناگزیراست، چون در نزاع سنگین با تبعیض و فساد قرار گرفته است. فقر با رشد زندگی در ارتفاع و برج‌نشینی و خودروهای لوکس و زندگی اشرافی در سه دهه اخیر طبقات نوکیسه تولید کرد که با فضای مجازی دست در دست هم حس تظاهر و نفوذناپذیر بودن برج‌ها و دور از دسترس بودن زندگی لوکس را به نمایش گذاشته‌اند. زندگی وسوسه انگیز دور از دسترس، جامعه مصرف گرا می سازد، نه جامعه مولد و اندیشمند. همانگونه که آمارها می‌گویند تعداد فقرا در دهه  90 سه برابر شده است و خط فقر تا زیر گلوی حقوق بگیران بالا آمده و فقر محصولات متعددی دارد، محصولاتی چون مصرف گرایی، پرهیز از اندیشه و مطالعه و بیزاری جویی از درک واقعیت‌هایی که باید بر اساس آنها به رفع کمبودها اقدام شود. در جامعه رخوت زده و مصرف‌گرا رفتار توده وار و هیجانی آن قدر به سرعت شکل می‌گیرد که هیچ سازو کار نظم دهنده‌ای امکان پیش بینی و تدارک نمی‌یابد. در جامعه مصرف گرا حرکت توده وار مانند سونامی و طوفان‌های ناگهانی می‌آید و می رود، بدون اینکه حتی امکان تجدید خاطره بر جا بگذارد. در اینگونه جوامع ساز و کارهای نظم دهنده و کنترلی فقط با دریافت نشانه‌های آنی و لحظه‌ای خود را تجهیز می‌کنند و منتظر طوفان بعدی می‌مانند. اما در همین جوامع حتی نسیمی هم می‌تواند خود را به معرض نمایش بگذارد. جامعه سیاست زده و تهی از گفتمان اجتماعی و سیاسی دو سویه از هر فرصتی برای تخلیه هیجان استفاده می‌کند. اغراق شدگی و تظاهر در رفتار علاقه‌مندان به رونالدو که در فضای مجازی دست به دست می‌شود بیانگر این نکته بدیهی است  فقر اقتصادی و فرهنگی  ناشی از تبعیض و نابرابری در جامعه  ما را حتی به تحقیر ملی راضی می‌کند. بدون شک رفتار عده‌ای در مسیر اتوبوس رونالدو و حمله به هتل اسپینانس برای دیدار با رونالدو نبود، بلکه عده ای بودند که برای گرفتن یک امضا و نوشته‌‌ای بر پیراهن ورزشی یا عکس یادگاری خود را به آب و آتش زده بودند. فضای مجازی از دیروز پر است از آگهی‌های شوخی و جدی‌ با قیمت‌های نجومی از دستمال مرطوب جامانده از رونالدو پای اتوبوس یا  پیراهنی  که او امضا کرده است. گویی که عده‌ای از هر روزنه‌ای برای دلالی و ثروتمند شدن یا حداقل پر کردن جیب‌هاشان استفاده می‌کنند، همانطور که درباره آگهی فروش پیکان اسقاطی با قیمت 500 میلیون تا 3 میلیارد تومان تجربه شد. عده ای دیدار رونالدو را هم فال می پندارند و هم تماشا؛ چه بسا که گوشه چشمی از طرف رونالدو زندگی شان را از این رو به آن رو کند.
*شادی ایدئولوژیک و روزنه‌ها
اگر نگاهی به ساخت اجتماعی ایران بیندازیم پر واضح است که بدنه جامعه با انباشت احساساتی رو به رو هستند که بسترهای آزادسازی آن فعلا فقط در مناسبت‌های تعریف شده امکان پذیراست. اما آیا همه جامعه متنوع ایرانی شادی‌های ایدئولوژیک و مناسبتی را برای تخلیه هیجان‌هایشان می‌پسندند؟ بی‌شک این پاسخ در هر کشوری منفی است و هیچ کشوری در دنیا وجود ندارد که صد در صد مردمش مانند حکومت به شادی و غم نگاه کنند. ناشادی صرفا مقوله ای روانشناسانه نیست و جامعه شناسان آن را به عوامل متعددی چون برنامه های فراغتی، روابط اجتماعی، سبک زندگی و در نهایت سیاست‌گذاری های دولتی مرتبط می دانند. اما اگر هیجان را مترادف با شادی فرض کنیم تظاهر به شادی و «شادی نمایشی» خصلت هایی از خود بروز می دهد که تعارضات مدنی را به رخ می‌کشد و در مواردی حتی ناظران را دچار شرمساری و تحقیر شدگی می‌کند. بدون تردید بستن فضای اجتماعی و ممانعت از تخلیه دوره ای هیجان در قشر جوان و نوجوان تبدیل به انبوه آب های پشت سد شده است که می‌تواند همه هنجارها را در طرفه‌العینی با خود ببرد، حتی وقتی پای کریستین رونالدو و یک عکس یادگاری در میان باشد. همین جامعه متراکم حتما در خلوت خود منزوی است به زندگی زیرزمینی و بی توجه به اتفاقات روزمره ادامه می‌دهد. این جامعه از هر روزنه‌ای برای ابراز خود سود می‌برد.
*دریافت‌های سازمان یافته‌تر از هیجان
هیجان زدگی و رفتار سطح پذیر نیست و طبقاتی تحلیل نمی‌شود. هیجان زدگی مختصات غیر طبقاتی دارد که می‌تواند در لحظه عده‌ای را در محدودیت‌ها عملگرایانه به میدان بیاورد و رفتارهای گاه تمسخرآور و خجالت آوریا تحسین برانگیز ایجاد کند. رفتارهای پوپولیستی «احمدی نژاد» در دهه 80 و دویدن‌های مردم در پی خودروی معجزه قرن و حالا رونالدو! فرقی ندارد که سوژه چه باشد، دیدن هر چیز به نظر جذاب و ماورایی در دنیای انزوا  امکان پذیر است. سلفی گرفتن نمایندگان با موگرینی را یادتان هست؟ نخبه‌های مردم چگونه برای گرفتن یک عکس یادگاری با مسئول سیاست خارجی اروپا خود را به آب و آتش زدند و چه تحقیرآمیز فردای آن روز همه به اشتباه خود پی بردند؟ جامعه ایرانی این روزها با یک غوره سردش می‌شود و با یک مویز از گرما و هیجان به دنبال اتوبوس آدم‌ها می‌دود. نخبگانش، از سر و کول هم بالا می‌روند تاعکس یادگاری با موگرینی ‌بگیرند، نویسندگانش در فضای باز نقد و تحلیل ابراز شادمانی می‌کنند در حالیکه همین دیروز محدودیت‌ها را برجسته می‌کردند و لاجرم سیاستمدارانش ممکن است همین طور که شعار می‌دهند، خیلی عملگرایانه از یک طرف بام بیفتند. جامعه هیجانی از پایین به بالا نیست، از بالا به پایین هم نیست. هیجان زدگی منتشر می‌شود در همه جهات.