اندیشهورزی، بنیادیترین فضیلت انسان
محمدعلی نویدی (مدرس دانشگاه)منظور از فضیلت اندیشهورزانه، امتیاز و برتری و مزیت انسانی است نسبت به سایر جانداران و نیز نسبت به سایر فضایل و فرزانگی های دیگر آدمی؛ مثل، فضیلت احسان و ایثار، هنر و ادبیات، شعر و نظایر آن. زیرا، مبدأ و منشأ سایر فضیلتها، همانا، فضیلت خرد، دانایی و علم است. به تعبیر دیگر، بدون فضیلت تفکر و اندیشهورزی، سایر فضایل انسانی امکان پیدایش و تکون نخواهند داشت. گویی، فضیلت خرد و اندیشه، هم علت موجده بقیه فضیلتهاست و هم علت مبقیه و نگهدارنده آنها. چون بدون عقل و اندیشه، مثلاً، هنر و موسیقی هرگز معنی و مفهوم پیدا نمیکند و تعبیر و تفسیر انسانی نمییابد. ارزش و اهمیت این فضیلتها با همین تعبیر و معنی انسانی، زیبا و معتبر میشود. بنابراین، فضیلت و امتیاز خردورزی، در بنیاد تمام فضایل انسانی، اخلاقی و اجتماعی است. به سخن ساده، تا انسان و جامعه خردمند نباشد، سایر امور سروسامان نمیگیرد و زندگی ارزش پیدا نمیکند. علم و فرهنگ و تمدن نیز ریشه در تفکر و اندیشهورزی دارد. در طول تاریخ و سیر جوامع جهان، هیچ جامعهای با احساسات و هیجانات و خرافات صرف به ساحت علم و دانش و آگاهی نرسیده و رفاه و آسایش و آرامش برای شهروندان خود به ارمغان نیاورده است. ریشهها، به تحقیق، در خردورزی امکان رشد و بالندگی دارند. بدون ریشه و اصل، تنه و شاخ و برگ میخشکد و تباه میشود. علم و دانش ریشه در تفکر و پژوهش دارند و تفکر و پژوهش، با حرف و ادعا و شعار به وجود نمیآید، بلکه رنج و زحمت و تلاش پیگیر و اهتمام بینظیر در اندیشهورزی لازم است. آنجا که قوه عقل و خرد، عاطل و باطل بماند، خبری از علم و آگاهی نخواهد بود و آنجا که آگاهی و علم نیست، جهل و حماقت و خرافات حکمفرما شده و انسان و زندگی به حاشیه رانده و تباه میشود. اگر خردورزی و عقلانیت را جدی نگیریم و در مسیر اندیشهورزی همت و تلاش وافری نداشته باشیم، در سطح ادراک حسی، عاطفی و خیالی باقی میمانیم و به ساحت انسانیت، حقیقت و عقلانیت ارتقا پیدا نمیکنیم. راستی، مگر این سطح از ادراکات را برخی از حیوانات ندارند؟ ادراک حقایق عقلانی و کلی و منطقی، تنها کار سترگ و بینظیر آدمیان است. و همین ادراک عقلانی قدرت ترتیب و تنظیم امور را به انسان اعطا میکند. زندگی انسان مملو از مجهولات، مسائل و مشکلات است که با قوه خرد و اندیشهورزی، امکان معلوم و مشخص شدن دارند، مگر کار عقل و منطق چیست؟ کار منطق حرکت از معلوم به مجهول و بالعکس است. منطق طبیعت و تکوین داریم و منطق انسان و اندیشهورزی داریم. وقتی منطق تکوین و تکامل با منطق و منش انسانی همراه و قرین گردند، زندگی آدمیصورت انسانیت و حقیقت به خود میگیرد و شکل میپذیرد و پیش میرود. همین حرکت از معلومات به مجهولات و استمرار آن، وسعت و دامنه معرفت و شناخت آدمیرا فربه و پرنشاط میکند و راه آینده گشوده میشود. بدون توجه و دقت و کاربست قوت و توان خرد و اندیشهورزی، مصالح و مفاسد جامعه انسانی عیان و آشکار نمیشود و در فلاکت و بدبختی میماند. چگونه منافع و مصالح جامعه را از مضرات و مفاسد آن تشخیص دهیم؟ آیا با شیر و خط انداختن و بیفکر بودن و روزمرگی میتوان امور زندگی را سروسامان داد؟ یا نیاز به تفکر و خردمندی، تجربه و علم و آگاهی و خردمندان دارد؟ انتخاب مصالح و یا مضرات محتاج تشخیص و تحلیل هستند و تحلیل و بررسی و نقادی از جنس عقلانیت و اندیشه است. به سخن دیگر، تشخیص و تفکیک راستی از کژی و مزیت و زیبایی از ضرر و خسران، با عقل و خردورزی ارتباط دارد نه با تعارف و بیخردی.
واقعاً کسی که شایستگی و فضیلت قبول یک مسئولیت و موقعیت را ندارد چرا باید آن را بپذیرد و مردم و زندگی بیبازگشت آنان را به فلاکت و هلاکت بیندازد!؟ مسئولیتپذیری، خردمندی و هوشیاری لازم دارد نه پارتیبازی و باندبازی. زندگی عرصه دوراندیشی، نیکبینی و آیندهسازی است نه فرقهگرایی و باربندی. زندگی کلاف تعارضات و تعاملات اجتماعی است، زندگی انسان صحنه صلح و دوستی و عشق و آرامش از یک سو و نزاع و ستیزه و کشمکش و جنگ از طرف دیگر است. چرا اوکراین در جنگ و زمستان سخت در رنج و فلاکت است؟ آیا ریشه این انسان سوزی در نابخردی نیست؟ ستون زندگی انسان در خردمندی و عقلانیت و ذهن منطقی داشتن است. ذهن شخص متکبر، معنی انسان و انسانیت و عشق به همنوع را نمیفهمد.حالا، ذهن متفکر و منطقی را با ذهن متصلب و متکبر مقایسه کنید.