درباره رمان «همسر اول»اثر «فرانسواز شاندر ناگور»
نوعی تنهایی
فرانسواز شاندرناگور یکی از مطرح ترین نویسندههای معاصر فرانسه است که اثارش به بیش از پانزده زبان دنیا ترجمه شده است. او از سال 1995 عضو اکادمی گنکور است. از دیدگاه منتقدان ادبی استعداد اصلی شاندرناگور در حیطه رمان تاریخی است. اما خود نویسنده در گفتوگویی با مجله «Lire» به رغم صحه گذاشتن بر علاقه وافرش به اساطیر و متون تاریخی می گوید:«فکر میکنم رمانهای معاصر و آنهایی که در زمانهای گذشته و زمان شاهان روی میدهند، در تقابل با یکدیگر نیستند. به نظر من همه رمانها تاریخی هستند» او طی گفتوگوهای مختلف بارها بر علاقه توامانش به موضوعات تاریخی و معاصر تاکید میکند و بارها میگوید شیوه کارش یکسان است. «همسر اول» که در سال 1998 به چاپ رسید، رمان معاصری است که بین پاریس و روستایی به نام کومبری (واقع در ناحیه کرواز) اتفاق می افتد. به نظر میرسد این رمان، شخصیترین اثر شاندرناگور باشد. حتی در این رمان امروزی هم، علاقه و تسلط او به اساطیر و متون قدیمی ادبیات جهان به خوبی نمود پیدا کرده است. راوی داستان که کاترین نام دارد زنی میانسال است که از جایگاه اجتماعی خوبی برخوردار است، اما شوهرش او را وادار به طلاق یکطرفه کرده است. این اتفاق کاترین را در یک وضیعت عاطفی بحرانی قرار داده است طوری که همه کتاب شامل مرور خاطراتش و موشکافی سی سال زندگی زناشویی او میشود. سوگواری از دست دادن شوهری که هنوز زنده است«اگر شوهرم را به طور رسمی از دست داده بودم، خانوادهاش دورم حلقه میزدند و با گرمای بازوانشان تسلیام میدادند. اگر شوهرم را با تابوت و دعا به خاک میسپردم، دوستانش از من حمایت میکردند، مرا در آغوش میگرفتند... اما از آنجا که او زندگی میکند و خوشبخت هم زندگی میکند، آنها دو تکهام کردهاند» این جدایی همه ابعاد زندگی زن را تحتالشعاع قرار داده است. فامیل، دوستان، فرزندان «حالا که به طور یکجانبه طلاقم داده، حس میکنم حتی آن مادری که او تحسین میکرد، نیستم چون بچههام، آنها هم قسمتی از گذشته من هستند، گذشتهای کثیف. آنها بهرغم میلشان، بهرغم میل من، خاطرهای از او هستند. چطور میشود از تن آنها، از روحشان، قسمت شوم را حذف کرد؟ آنها به ویژه پارهای از تن او هستند، تنی که دیگر نباید بهش فکر کنم. به این ترتیب، بچههای عشق، در مسیر طلاق به بچههای تجاوز تبدیل میشوند» دوستان«در آرزوی سکوت هستم، در آرزوی تبعید، دلم میخواهد بگریزم، خودم را زیر خاک مدفون کنم، اما آنها آنجا هستند تا به من پیشنهاد تفریح بدهند، از من توضیح بخواهند. دوستانی که بیوقفه به من تلفن می زنند تا متقاعدم کنند که نباید از چنین بدبیاری پیشپاافتادهای یک تراژدی بسازم» درونمایه کتاب را میتوان نوعی تنهایی بر اثر از دست دادن شوهر دانست آن هم در سن و سالی که زن قصه جوانی و زیباییش را از دست داده است. «من یخزده هستم، شوهرم در آستانه زمستان ترکم کرد. رها شده در سنی که یک زن دیگر زن نیست» و در آخر «همسر اول» رمانی است که خواندن آن نیازمند مکث و زمان بسیار است. تکگویی زنانه کاترین، زوال درونی کاترین، سکوت زنی که فروپاشیده است.