مجازستان
بچه بودم تو خونه داییم یواشکی یه شکلات برداشتم و خوردم، جیب نداشتم، پوستشو گذاشتم کنار کمر شلوارم، مشغول بازی بودم که یهو دیدم یه چی تو شلوارم وول میخوره، جیغ کشیدم زنداییم تا فهمید شلوارمو در آورد پرت کرد اون طرف و پوست شکلاتی که تو هوا میچرخید و میومد پایین.(SaRa)
دیروز رفته بودم برا تولد خواهرم کادو بخرم؛ زنه با بچهش اومد چتر بخره، چتر خیلی گرون بود نخرید و رفت. شنیدم داشت به بچهش میگفت بیا مادر خودم با کیسه زباله برات چتر درست میکنم.(faryad)
یکی از مسئولین گفته کاربران ایرانی در برابر فیلترینگ مقاومت میکنند! یاد یکی از بچههای مهد افتادم که گریه میکرد ازش پرسیدیم چته؟ گفت اشکان نمیذاره بزنمش.(purpleJiik)
کاش الان سرباز دربار امپراطوری چوسان بودم و با یه کلاه به عرض 5متر داخل قصر تردد میکردم و روزی یهبار یهطور جرات میکردم تا امپراطور بگه چطور جرات میکنی.(T_G)